عبدالجبار بن زین العابدین الشکوئى در «مصباح الحرمین» مى نویسد:

 طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید ولی فلک ستیزه جو، این لحظه استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه کردن کرد. هر چه اهل بیت علیهم السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت:

 « أین أبى ایتونى بوالدى و قرّة عینى » ؛ کجاست پدر من ؟ بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا.

 پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست . همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید. (1)

 یزید سبب گریه اهل بیت علیهم السلام را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد. وقتی اهل بیت دانستند که سر امام حسین علیه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین علیه السلام را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب کبرى علیهاالسلام که پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید. وقتی نظر آن دختر خردسال بر سر مبارک افتاد پرسید: ما هذا الراس ؟ (این سر کیست) گفتند: هذا رأس ابیک (این سر مبارک پدر توست). پس آن مظلومه، سر مبارک را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت:

 پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست . همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید

یا ابتاه! من ذا الذی خضبک بدمائک؟ )ای پدر! چه کسی تو را به خونت آغشته نموده است)

 یا ابتاه! من ذا الذی قطع وریدک؟ ) ای پدر! چه کسی رگ حلقوم تو را بریده است)

 یا ابتاه! من ذا الذی ایتمنی علی صغر سنی؟ ) ای پدر! چه کسی مرا در کودکی یتیم نموده است)

 یا ابتاه! من بقی بعدک نرجوه؟ ) ای پدر! پس از تو؛ به چه کسی امید داشته باشیم)

 یا ابتاه! من للیتیمة حتی تکبر؟ ) ای پدر! چه کسی برای یتیم است تا او بزرگ شود)

 یا ابتاه! من للنساء الحاسرات؟ ) ای پدر! چه کسی برای زنان حسرت‏کش باشد)

 یا ابتاه! من للارامل المسبیات؟ ) ای پدر! چه کسی برای بیوه‏زنان اسیر سرپرست باشد)

 یا ابتاه! من للعیون الباکیات؟ ) ای پدر! چه کسی برای چشمان گریان تسلی دهد)

 یا ابتاه! من للغریبات الضایعات؟ ) ای پدر! چه کسی برای زنان غریب و وامانده یاور باشد)

 یا ابتاه! من للشعور المنشورات؟ ) ای پدر! چه کسی برای موهای پریشان باشد)

 یا ابتاه! من بعدک؟ واخیبتاه ) ! ای پدر! چه کسی پس از توست؟ وای از ناامیدی)

 یا ابتاه! من بعدک؟ وا غربتاه) ! ای پدر! چه کسی پس از توست؟ وای از غریبی)

 یا ابتاه! لیتنی کنت لک الفداء) . ای پدر! ای کاش من فدای تو می‏شدم)

 یا ابتاه! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا) . ای پدر! ای کاش من قبل از این روز نابینا بودم)

 یا ابتاه! لیتنی وسدت الثری، و لا اری شیبک مخضباً بالدماء) . ای پدر! ای کاش من می‏مردم و محاسن تو را آغشته به خون نمی‏دیدم ) (2) 

 مرحوم صدرالدین قزوینی در جلد دوم کتاب شریف «ثمرات الحیوة»، ‌به سند خود آورده است : حضرت رقیه سلام الله علیها لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود :

 « الیّ،‌ الیّ، هلّمی، فأنا لک بالإنتظار » ( ای نور دیده!‌ بیا بیا به سوی من، که من چشم به راه تو می‌باشم) ، ‌و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفت. (3)

 پس این مظلومه آن قدر گریست که بیهوش شد. هنگامی که اهل بیت علیهم السلام آن مظلومه را حرکت دادند، دیدند که روح مقدسش از دنیا مفارقت کرده و در آشیان قدس در کنار جده اش فاطمه زهرا علیهاالسلام آرمیده است.

   پی نوشت:

 1) منتخب التواریخ، باب پنجم، ص 299.

 2) رمز المصیبة، جلد3، ص 327.

 3) سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام در 120 محل،‌ ص 59 .