بر اساس چاپ هشتاد و یکم انگلیسی (1985)

پروتکل نهم

برای پیاده کردن اصول خود باید به اخلاق ملتی که در میان آن به سر می بریم و در کشورش کار می کنیم، توجه نماییم. اگر بخواهیم اصول خود را به گونه ای آشکار و فراگیر و با شیوه ای یکنواخت در مورد او اجرا کنیم و برای تغییر و اصلاح ماده ی تعلیم و تربیت آن ملت به نحوی که با اهداف و اسلوب ما منطبق باشد، این روش را بپیماییم، امیدی نیست که به موفقیت دست یابیم، اما اگر اجرای این اصول یا بیداری و هوشیاری صورت گیرد در مدتی کمتر از ده سال اخلاق و حالت آن ملت، هر چند هم لجوج و انعطاف پذیر باشد، دگرگون خواهد شد و بدین ترتیب ملت جدیدی را به صفوف ملتهایی که قبلاً تسلیم و فرمانبردار خود کرده ایم، اضافه می کنیم.آزادی، عدالت و برابری» (1) را، که در واقع شعارهای فراماسونری ماست، به کلماتی تبدیل خواهیم کرد که دیگر این معنای شعاری را نداشته باشند بلکه مفاهیمی صرفاً آرمانی القا خواهند کرد. واژه ی نخست به «حق آزادی» تبدیل خواهد شد و دومی به «وظیفه ی عدالت» و سومی به «کمال برابری». (2) بقیه ی تغییرات به همین شیوه صورت می گیرد و بدین ترتیب شاخ گاو را در اختیار می گیریم.
در واقع امر ما تا به حال موفق شده ایم، به استثنای حکومت خود، همه ی قدرت های حاکم را از بین ببریم اما از نظر قانونی و رسمی هنوز حکومت هایی وجود دارند که صرفاً ظاهری و فرمالیته هستند. این حکومت ها در اختیار ما قرار دارند و هر طور بخواهیم آنها را می چرخانیم و به آنها دستور می دهیم؛ زیرا به نظر ما یهود آزاری، برای حفظ و حمایت برادران مستضعف ما، یک امر ضروری است. نیازی نیست که درباره ی این موضوع بیش از این صحبت کنیم؛ چون در ضمن صحبت های ما مکرراً و به اندازه ی کافی از آن بحث شده است.
هیچ چیز نمی تواند دامنه ی فعالیت ما را محدود کند. حکومت برتر ما در موقعیتی فراتر از موقعیت قانونی فعلی است به نحوی که می توان نام دیکتاتوری بر آن نهاد. با صداقت و اطمینان تمام می توانم به شما بگویم ما - که الهام بخش قوانین و منشأ صدور آنها هستیم - به موقع خود اجرای احکام قضایی را به عهده خواهیم گرفت. هر که را بخواهیم اعدام خواهیم کرد و هر که را بخواهیم عفو. ما بر اسب حکومت سوار خواهیم شد و به زور فرمان خواهیم راند؛ زیرا بقایای حزبی که در گذشته قدرت را در دست داشت و ما او را نابود کردیم و به تاریخ پیوست، هنوز در دست ماست. اسلحه ی ما عبارت است از جاه طلبی بی حد، آزمندی سیری ناپذیر، انتقام گیری بی رحمانه و کینه توزی و بدخواهی.
موج های وحشت که مصیبت آن مردم را در برگرفته از ما برخاسته است. اشخاص مختلفی از تمامی مکاتب فکری و گرایش های گوناگون، نظیر سلطنت طلبان، رهبران توده ی مردم، سوسیالیست ها، کمونیست ها و آرمان اندیشان از هر حزبی، در خدمت ما هستند. ما همه ی اینها را به زیر یوغ کار در راه خودمان می کشانیم و کاری می کنیم که هر یک از آنها، آزادانه، باقیمانده ی دیوارهای قدرت را تخریب کند و نیروی خود را در راه متلاشی ساختن ستون های انواع تشکیلات موجود به کار گیرد. بدین سان، تمام حکومت ها به عذاب و مصیبت می افتند و از اعماق جان خواهان امنیت و آسایش می شوند و برای دستیابی به امنیت و آرامش حاضر می شوند هر عزیزی را قربانی کنند، لکن ما این آسایش و امنیت را در اختیار آنها نخواهیم گذاشت، مگر آن که حکومت جهانی ما را آشکارا و بی پرده به رسمیت بشناسند و با نهایت خضوع در برابر آن سر تسلیم فرود آورند.
توده ی ملت فریاد و شیون برداشته و، به حکم ضرورت، خواهان حل مشکلات اجتماعی از طریق تفاهم و توافق بین المللی هستند. انشعاب و تقسیم ملت به احزاب کوچک متشکل از چند گروه اندک آنان را به طرف ما سوق داده است؛ چون تداوم کشمکش های حزبی احتیاج به پول دارد و پول هم در اختیار ما می باشد.
جا دارد که از اتحاد میان «قدرت بینا» ی سلاطین گوییم و «قدرت کور» توده بترسیم اما ما برای مقابله با احتمال وقوع چنین پدیده ای تدابیر لازم را اندیشیده ایم. بدین ترتیب که بین این دو نیرو دیواری از رعب و وحشت به وجود آورده ایم که هر یک از دیگری می ترسد. از این طریق «نیروی کور» در کنار ما می ماند و ما آن را به وسیله ی حاکمی که زمام رهبری آن را به دست می گیرد، هدایت می کنیم. این حاکم در قبضه ی قدرت ماست و ما راهی را که باید به سمت هدف ما طی کند به او نشان می دهیم.
برای آن که این قدرت کور از اختیار ما خارج نشود لازم است هر از چند گاهی با او ارتباط مستقیم برقرار کنیم و این کار اگر به دست اشخاصی (از گوییم) صورت نگیرد به دست یکی از برادران صددرصد مورد اعتماد ما انجام خواهد شد. (3) وقتی توده ی مردم به قدرت ما، به عنوان تنها قدرت، اعتراف کردند آن وقت علناً وارد میدان می شویم و رودر رو با مردم گفتگو می کنیم و در مسایل سیاسی در جهت هدف خودمان به آنها خط می دهیم.
از چه طریق می توان تعلیم در مدارس شهرستان ها و روستاها را کنترل کرد و از آنچه در این مدارس می گذرد آگاهی یافت؟ این کار باری ما دشوار نیست؛ چون امکان ندارد چیزی پنهان بماند. هر سخنی که حکومت بگوید و یا حتی شخص پادشاه اظهار دارد، به دلیل آن که بر سر زبانها می افتد و مردم آن را برای یکدیگر بازگو می کنند، بسرعت در سراسر کشور و سپس در خارج از آن شایع و منتشر می شود.
برای آن که مؤسسات و سازمانهای «گوییم»، پیش از فرا رسیدن زمان موعود، متلاشی نشود لعاب نازکی از برادری فراماسونری روی آن ها کشیده ایم و ظاهری داده ایم که به آنها هیبت و وقار می بخشد. و همان طور که فنرهای یک دستگاه مکانیکی متحرک محکم می شود، فنرهای این دستگاه ها را محکم گرفتیم. این فنرها محکم و کنترل شده بودند اما اکنون بی نظمی ناشی از رواشماری های لیبرالیسم جای آن را گرفته است. ما در اجرای قوانین و انتخابات عمومی و خط دادن به مطبوعات و آزادی افراد کاملاً مداخله کردیم، اما مداخله ی اصلی ما که یکی از اصول برنامه های ما را تشکیل می دهد، در آموزش و پرورش است؛ زیرا این دو سنگ بنای زندگی آزاد هستند.
ما نسل جوان «گوییم» را فریفته و گیج کردیم و با تربیت آنها بر اساس اصول و نظریاتی که می دانیم غلط و دروغ است و در عین حال ما به آنها تلقین کردیم، به فسادشان کشاندیم.
ما بدون آن که در قوانین فعلی تغییرات اساسی ایجاد کنیم توانستیم هاله ای از عظمت و شکوه پیرامون آنها ایجاد کنیم. بدین ترتیب که قوانین را پیچیده و معقد کردیم و در نتیجه به انبوهی از تفاسیر ضد و نقیض شدند و با این کار به نتیجه ی مطلوب خود رسیدیم. یعنی، اولاً به دلیل متناقض بودن این شرح و تفسیرها، معانی قوانین دستخوش غموض و ابهام گردید و راه ها به روی جویندگان آن بسته شد. ثانیاً، به دلیل ناممکن بودن جمع میان مقاصد مختلف و محکم شدن حلقه ی معضلات به طوری که قوانین مانند خانه ی عنکبوت در هم تنیده شد، پی بردن به مغز و لب این قوانین از حیطه ی فهم حکومت ها خارج گردید.
ریشه ی نظریات قضاوت در همین جا نهفته است. (4)
ممکن است بگویید که اگر بگوییم، پیش از آن که برنامه های ما به پایان خود برسد، از آنها بو ببرند، اسلحه به دست گرفته بر ضد ما قیام خواهند کرد. در جواب می گویم که ما در غرب (=اروپا) مانور وحشتناکی تدارک دیده ایم که قویترین دلها را به لرزه می اندازد: حرکتهای سری ویرانگر، لانه ها و کانونهای مخفی و سیاهچال ها. همه ی اینها آماده خواهند بود تا همزمان در پایتخت ها و شهرهای بزرگ منفجر شوند و همه ی مؤسسات و آرشیوها را به باد فنا دهند. (5)

<** ادامه مطلب... **>
زمانی که پادشاهی خود را برپا کردیم واژه های «

 

پروتکل دهم

امروز سخن خود را با تکرار خلاصه ای از آنچه قبلاً گفتیم آغاز می نمایم، و از همه ی شما خواهش می کنم به این نکته توجه داشته باشید که حکومت ها و ملت ها در تحلیل مسائل سیاسی به ظواهر امر بسنده می کنند و از آن پا فراتر نمی گذارند.
آری، وقتی نمایندگان گوییم جز به عیاشی و کامجویی نمی اندیشند، چگونه آنها می توانند به عمق مسائل راه یابند؟ منافع ما اقتضا می کند که به این توضیح کوتاهی که دادم توجه کنیم؛ زیرا وقتی از مسائلی چون تقسیم قدرت، آزادی عقیده، آزادی مطبوعات، آزادی مذهب، حقوق تشکیل جمعیت ها، برابری در مقابل قانون، احترام به حق مالکیت و حق سکنی، بستن مالیات (غیر مستقیم) و قدرت قوانین در ایجاد واکنش در جامعه (6) بحث می کنیم، این موضوع [توجه به توضیح فشرده بالا- م] به ما کمک شایانی خواهد کرد. این مسائل آنقدر مهم و دقیق هستند که نباید به صورت علنی و در برابر چشم و گوش مردم مورد بحث قرار گیرند و اگر ضرورت اقتضا کرد و ناچار شدیم این کار را بکنیم باید به بیان اجمالی آنها بسنده نماییم و از تصریح و تعیین و تفصیل اجتناب ورزیم و همین قدر بگوییم که ما این قوانین جاری را قبول داریم. علت این که باید از تصریح و توضیح بیشتر این مسائل خودداری ورزیم و زبان در کام کشیم این است که وقتی از یک اصل یا قاعده به طور دقیق که هرگونه شبهه ای را از بین می برد، نام نبریم، آزادی عمل پیدا می کنیم و امور را هر طور که خودمان بخواهیم پیش می بریم بدون آن که کسی متوجه قضیه شود. برعکس، اگر اصل یا قاعده ای را مشخص و معین کنیم مثل این است که آن را در معرض بحث و گفتگو گذاشته باشیم و این چیزی است که ما از آن پرهیز می کنیم.
توده ی مردم، طبیعهً، فریفته ی نوابغ صحنه ی سیاست و اعمال شجاعانه، بی باکانه و گستاخانه ی آنها هستند و زبان به اعجاب و ستایش آن اعمال می گشایند. مثلاً می گویند: این کاری است که جز از یک حرامزاده ی پست سر نمی زند، اما براستی فوق العاده و وحشتناک است! یا: درست است که این کار حقه بازی و فریب است اما بی نهایت ماهرانه و زیرکانه می باشد! (7)
از چیزهایی که ما به آن تکیه می کنیم جلب توجه ملت ها به ساختن اسکلت اساسی نظام جدید است که ما خود طرح آن را ریخته ایم. به همین سبب، قبل از هر چیز لازم است جان های خود را مسلح کنیم و دلهایمان را مخزن روحیه ی بی پروایی سازیم که نه ترس می شناسد و نه از عواقب کار می هراسد و هر مانعی را از سر راه خود بر می دارد؛ روحیه ی درنده خویی و بیدادگری، روحیه ای که در سینه ی کارگزاران فعال و دلیر ما موج می زند. وقتی موفق شدیم کودتای خود را به انجام برسانیم به مردم خواهیم گفت:

«شما در وضع بدی به سر می بردید. کارهایتان مختل و از هم پاشیده بود. بدبختی شما و جامعه تان را فرا گرفته و همه چیز شما تباه شده بود. و اکنون ما آمده ایم تا عوامل این همه بدبختی را از بین ببریم و این عوامل عبارتند از: تمسک به غرور و افتخارهای ملی گرایانه، موضوع مرزهای جغرافیایی و پول مخصوص هر کشور. با این حال شما آزاد هستید که این کودتای ما را تأیید و یا محکوم کنید، اما اگر پیش از آن که تحقیق کنید و خدمتی را که به شما خواهیم کرد به محک تجربه بزنید، در مورد ما داوری کنید آیا این داوری عادلانه و منصفانه خواهد بود؟»

وقتی این کار را کردیم  این طور حرف زدیم، توده ی مردم گول ما را خواهند خورد و زبان به ستایشمان خواهند گشود و سرشار از امید و آرزو ما را مثل یک قهرمان پیروز روی دست های خود بالا خواهند برد. بدین ترتیب، فوایدی که از نیرنگ «رأی گیری» یا حق انتخاب در پی آنها هستیم، بروز می کند؛ زیرا، کاری کرده ایم که این وسیله ی فریبنده دستیابی به «عصای سلطنت جهانی» را برای ما تضمین می کند. وقتی افسون «رأی گیری» در همه جا نفوذ کرد و هر گروه و دسته ای را، هر چند کم اهمیت، فرا گرفت و بر جمعیت ها و تشکیلات حاکم شد، آخرین ثمرات خود را به بار خواهد آورد؛ زیرا مردم قبل از آن که درباره ی ما قضاوت کنند، بر شناختن ما اتفاق نظر خواهند کرد. برای آن که این ثمرات و فواید، آن گونه که میل ماست، سالم بماند باید حق «رأی گیری» را تعمیم بدهیم و کاری کنیم که همه ی افراد، بدون هیچ گونه تبعیضی میان افراد و طبقات، در آن شرکت کنند تا بدین وسیله اکثریت مطلق آراء را از آن خود کنیم؛ اکثریتی که اگر فقط طبقه ی درس خوانده ی ثروتمند در انتخابات شرکت کنند، مسلماً نصیب ما نخواهد شد.
اگر ما خصلت «خود مهم بینی» و غرور را در جان مردم تزریق کنیم پیوند خانواده را از هم گسسته ایم و ارزش های فرهنگی آن را از بین برده ایم، و افرادی را که به دلیل برخورداری از قدرت تفکر، احتمال دارد از توده ی فرماندار ما جدا شوند و راه مخالفت با ما در پیش گیرند، از سر راه برداشته ایم؛ زیرا هرگاه این افراد در صدد انجام یک چنین کاری (مخالفت با ما) برآیند، توده ی مردم که در طرف ما هستند بر ضد آنها برخواهند خاست و زبانشان را خواهند برید. چرا که توده ی مردم عادت کرده اند فقط از ما حرف شنوی داشته باشند چون در مقابل این حرف شنوی و اطاعت به آنها پاداش مادی می دهیم. با این روش، ما یک نیروی بی فکر، کور و خشن به وجود می آوریم که بدون راهنمایی عمال ما، عمالی که آنها را مسند ریاست نشانده ایم و از همین توده هستند و در مشت ما قرار دارند، نمی توانند دست به هیچ حرکتی در هیچ سمتی بزنند. وانگهی، ملت در پذیرفتن این نظام و تسلیم در برابر آن درنگ نخواهد کرد؛ چون می داند که به دست آوردن روزی و دستیابی به منافع و خواسته های خود همه و همه منوط به پیروی از این رهبران و حکامی است که برای آنها منصوب شده اند.
طرح تأسیس حکومت را فقط یک نفر از ما باید بریزد؛ زیرا اگر چند نفر این کار را به عهده بگیرند اختلاف نظر و تضاد پیش می آید و حکومت پیوستگی لازم را پیدا نمی کند. ما باید این طرح را از جنبه ی عملی آن مورد مداقه قرار دهیم اما به هیچ رو نباید با بحث های علنی به بررسی آن بپردازیم تا به دقت و استحکام آن لطمه ای نخورد و پیوستگی و ارتباط اجزای آن و مقاصدی که در هر فقره ی آن گنجانیده و مبهم رهایشان کرده ایم از آنها گرفته نشود. اگر از طریق گذاشتن طرح در معرض رأی گیری به توده ی مردم اجازه دهیم که درباره ی آن به بحث و گفتگو بپردازند و تغییر و تبدیل پیشنهاد کنند، در واقع به آنها اجازه داده ایم عقاید ناسازگاری را که حدیقف ندارد، اظهار کنند و، چون از فهم درستی برخوردار نیستند، میان آنها برخورد عقاید و آراء پیش می آید. علاوه بر این، توده کوته فکرتر از آن است که به اعماق این طرح پی ببرید. بنابراین، ما باید حاصل نبوغ رجال خود را آماج چنگ و دندان توده ی پست و حتی گروه رهبری آنها نکنیم. این طرح های انقلابی در حال حاضر قادر نخواهد بود تشکیلات موجود را بکلی دگرگون کند بلکه نهایت کاری که می تواند بکند ایجاد تغیر در زمینه ی اقتصادی است ولی از آن جا که نتایج، همه، یکی است، در بستر حرکت پیشرفت و تکامل نیز تغییری هماهنگ و همسو با برنامه ی ما به وجود خواهد آمد.
در تمام کشورها نهادهایی را می بینیم که گرچه در هر کشوری نامی دارند اما معنای آنها یکی است: مجلس نمایندگان مردم، کابینه، وزارتخانه، مجلس سنا، مجلس شورای عالی، قوه ی مقننه، قوه ی مجریه و امثال اینها. نیازی نیست که من ارتباط ارگانیک این نهادها با هم را برای شما توضیح دهم چون خودتان این مطلب را خوب می دانید. فقط توجه شما را به این نکته جلب می کنم که هر یک از این نهادها وظیفه ی مهمی در حکومت به عهده دارد. این نهادها وظایف اداری، (8) قانون گذاری و اجرایی حکومت را میان خود تقسیم کرده اند و همانطور که اعضای بدن انسان به عنوان یک مجموعه وظایف خود را انجام می دهند این نهادها نیز وظایفی را که به عهده گرفته اند، به انجام می رسانند و اگر یک عضو از این مجموعه آسیب ببیند سایر اعضا نیز تحت تأثیر آن آسیب خواهند پذیرفت و در نتیجه تمام بدن تباه خواهد شد و مرگ به سراغش خواهد آمد.
زمانی که سموم لیبرالیسم را به پیکر حکومت تزریق کردیم تمامی شریان های آن مسموم می شوند و این یک بیماری کشنده است (9) و باید منتظر مرگ حکومت بود.
لیبرالیسم حکومتهای مشروطه را که جای تنها حکومت حافظ «گوییم»، یعنی حکومت استبدادی، (10) را گرفتند، به وجود آورد و مشروطه - همانطور که خودتان خوب می دانید - فقط مدرسه ای است برای آموزش رشته های اختلاف، آشوبگری، بدفهمی، مشاجره، تضاد آراء و دعواهای بی ثمر حزبی. در یک جمله، مشروطه مدرسه ای است برای فراهم آوردن عناصری که شخصیت حکومت را درهم می شکند و فعالیت آن را می کشد. تریبون آدم هایی پرحرف که در تخریب حکومت دست کمی از مطبوعات ندارد، شروع به انتقاد از ضعف و ناتوانی حکومتگران می کند و آنها را آدمهای بی بو و خاصیتی جلوه می دهد. این عامل، حقیقتاً، نخستین عامل در قیام بر ضد بسیاری از حکام و به زیر کشاندن آنها از اریکه ی قدرت بوده است.
پادشاهان ساقط شدند و عصر حکومت جمهوری فرا رسید. در این هنگام، ما از میان مرکوب ها یا غلامان خود یک نفر را انتخاب می کنیم و به عنوان رئیس جمهور در رأس حکومت می گذاریم (11) و این همان مین و ماده ی منفجره ای است که زیر صندلی ملت گوییم و به عبارت صحیح تر ملت های گوییم کار گذاشته ایم.
در آینده ی نزدیک نظام مسؤولیت رؤسای جمهور را ایجاد خواهیم کرد. (12) در آن هنگام ما در وضعی قرار خواهیم گرفت که به ما امکان می دهد تا، بدون اعتنا به ارزش های ظاهری، برنامه های خود را که رئیس جمهوری گوش به فرمان ما در برابر آنها مسؤول است، پیاده کنیم. از آن پس، دیگر برای ما اهمیتی ندارد اگر دیدیم که در هنگام بروز بحران پیچیده ی ناشی از مشکل دستیابی به رئیس جمهور جدید، داوطلبان این منصب به جان هم افتاده اند و یکدیگر را از بین می برند؛ زیرا چنین بحران هایی کشور را به کام مصیبت بسیار سختی فرو می برد.
برای آن که ثمره ی برنامه های خود را بچینیم انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهیم نمود و رئیس جمهور را از کسانی انتخاب خواهیم کرد که گذشته ی سیاهی دارند، اما هنوز این گذشته بر ملا نشده است. مانند افرادی که در رسوایی پاناما و یا امثال آن دست داشته اند. یک چنین رئیس جمهوری یقیناً نوکر و گوش به فرمان ما خواهد بود و اهداف ما را پیاده خواهد کرد؛ زیرا از این که گذشته اش برملا شود و رسوا گردد می ترسد. به علاوه آن که، او، همچون دیگر افراد، طبیعهً مایل است جاه و مقام و امتیاز و منزلت آشکاری را که از راه سیاست به دست آورده است، حفظ کند.
و اما مجلس نمایندگان؛ کار این مجلس این خواهد بود که رؤسای جمهور را انتخاب و از آنها حمایت و دفاع کند، اما حق قانونگذاری درباره ی رئیس جمهور جدید و حق تغییر قوانین موجود را از آن سلب خواهیم کرد؛ زیرا، این حق را ما به رئیس جمهور مسؤول که مرکوب رام و فرمانبردار ماست، وا می گذاریم. طبیعی است که رئیس جمهور به دلیل قدرتی که دارد آماج حمله قرار خواهد گرفت و باران انتقاد و عیبجویی از هر طرف بر سر او باریدن خواهد گرفت، لکن ما وسیله ای در اختیارش خواهیم گذاشت که از خودش دفاع کند. این وسیله همان حق رفراندوم و به حکمیت خواندن ملت است که بالاتر از نمایندگان هستند. و ملت (یا اکثریت توده ی مردم) هم کور است و عادت به فرمانبرداری و اطاعت دارد. به غیر از این، ما رئیس جمهور را به حق اعلان جنگ (13) نیز مسلح خواهیم کرد و در توجیه واگذاری این امتیاز خواهیم گفت که چون رئیس جمهوری فرمانده ی کل نیروهای مسلح و حاکم کشور است این حق باید در اختیار او باشد تا عنداللزوم از امنیت کشور و قانون اساسی جدید جمهوری دفاع کند؛ زیرا او نماینده ی قانون اساسی و نسبت به حفظ آن مسؤول است.
گذشته از این، ما حق سؤال از حکومت یا استیضاح آن را در مورد تدابیری که اتخاذ می کند، به بهانه ی حفظ اسرار سیاسی دولت، از مجلس نمایندگان می گیریم. بالاتر از این، تعداد نمایندگان را به حداقل ممکن تقلیل می دهیم. با این کار بلوای سیاسی کاهش پیدا می کند و کسانی که سودای پرداختن به مسائل سیاسی را دارند، از صحنه کنار می روند. در عین حال، اگر مجلس ندای مخالفت سر دهد، چون تعداد نمایندگان کم هستند، با یک همه پرسی، آنها را از سر راه خود بر می داریم. انتخاب رئیس و نایب رئیس مجلس نمایندگان و سنا با رئیس جمهور خواهد بود و پارلمان ها به جای آن که جلسات متعدد تشکیل دهند به تشکیل هر چند ماه یک بار آنها بسنده خواهند کرد. رئیس جمهور، به عنوان رئیس قوه ی مجریه، همچنین حق تشکیل یا انحلال پارلمان را خواهد داشت و در صورت انحلال، تشکیل پارلمان جدید به تأخیر خواهد افتاد. برای آن که نتایج این اعمال کاملاً غیر قانونی گریبان گیر رئیس جمهور نشود و پیش از تحقق کامل برنامه های ما، که مسؤولیت اجرای آنها را به عهده ی رئیس جمهور گذاشته ایم، بال او را نشکند وزرا و دیگر کارمندان عالی رتبه ی اداری را تشویق خواهیم کرد که از رئیس جمهور پیروی نکنند و با خواسته ها و تمایلات او همراهی نشان ندهند و خود سرانه تصمیم بگیرند. (14) بدین ترتیب، مسؤولیت اقدامات، به جای رئیس جمهوری، به گردن اینها می افتد. اکیداً توصیه می کنیم که این روش ما فقط در مورد مجلس سنا یا شورای حکومتی و یا هیأت وزیران پیاده شود و هرگز به افراد واگذار نگردد.
آن گاه رئیس جمهور، به اشاره ی ما، منشأ این گروه را تضاد و تفاسیر گوناگون قانونی اعلام خواهد کرد و سپس همه ی آنها را، باز هم به اشاره ی ما، ملغی خواهند نمود و، به بهانه ی این که مصالح عالیه ی حکومت اقتضا می کند، قوانین موقتی جدیدی پیشنهاد و وضع و حتی از قانون اساسی تخطی خواهد کرد.
با این تدابیر، ما خواهیم توانست قدرت را به دست گیریم؛ قدرتی که به وسیله ی آن قوانین اساسی جهان را تدریجاً و گام به گام از بین می بریم (15) و زمینه را برای آن انتقال بزرگ فراهم می آوریم. وقتی این قوانین را از بین بردیم کلیه ی حکومتها را واژگون و آنها را دنباله رو و فرمانبردار قدرت خود می کنیم.
اعتراف به حکومت استبدادی و مطلقه ی ما ممکن است حتی پیش از نابود شدن قوانین اساسی، صورت بگیرد. این وضع زمانی پیش می آید که ملتها از ناتوانی حکام و مخالفتهای آنها با قوانین به ستوه آمده باشند (و این چیزی است که ما در راه آن فعالیت می کنیم) و فریاد بردارند: «اینها را ببرید و به ما پادشاهی بدهید که بر تمام جهان حکومت کند و میان ما اتحاد برقرار سازد و اختلافات مرزی، افتخارات ملی و نژادی، تعصبات دینی و وامهای کمرشکن را که همگی از عوامل تفرقه و جدایی ماست از میان بردارد و صلح و آرامش را که حکام و نمایندگان سابق (16) ما نتوانستند آن را تأمین کنند، به ما ارزانی دارد».
البته شما خوب می دانید که اگر بخواهیم کاری کنیم که همه ی ملت ها این فریاد را برآوردند باید در کشورهای مختلف عواملی را به وجود آوریم که ذهن مردم را به خود مشغول کند و موجبات نگرانی و ناآرامی آنها را فراهم آورد و این خود رابطه ی حکومتها
  و مردم را تیره می سازد. ادامه ی این وضع قوای انسانی را فرسوده می کند، اختلافات کشنده را به جان آنها می اندازد، نفرت و دسیسه و حسد و قحطی و انواع بیماری ها که میکروب آنها را عمداً منتشر کرده ایم، در بین مردم انتشار می یابد و در نتیجه، «گوییم»، تنها راه نجات خود از این مصائب را در پناه بردن به قدرت فراگیر، که مجهز به پول و هر چیز دیگری از این قبیل است، می بیند.
بدیهی است که اگر ما به ملت ها مهلت نفس کشیدن و استراحت بدهیم امید رسیدن به روزی که انتظارش را می کشیم، شدیداً کاهش پیدا می کند.