ابو عبدالرحمن ؛حجر بن عدی از قبیله کنده و از فضلای صحابه پیامبر می باشد که با وجود کوچکی سن در نزد پیامبر دارای احترام خاص بوده و پرچم دار پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود.[1] او از زهاد و عبادت کنندگان محبوب خدا بود که بسیار نماز می‌خواند،[2] وی از دلدادگان و عاشقان امیر مؤمنان(ع) بود و از آن حضرت اطاعت مطلق داشت و به خاطر عشق و ارادت کاملش به مولایش علی ـ علیه السّلام ـ پس از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در تمام جنگ‌ها و حوادث در کنار آن حضرت حضور داشت. او در جنگ جمل شعری در وصف مولای متقیان سرود و به وصایت آن حضرت تصریح کرد :
یا ربنا سلم لنا علیا
سلم لنا المبارک الرفیعا
خدایا علی را برای ما سلامت دار
آن وجود با برکت و بلندمرتبه را سلامت دار
المؤمن الموحد التقیا
لا خطل الرأی و لا غویا
(
علی) مؤمن و خداپرست و پرهیزگار که رأی باطل و گمراه کننده ندراد بلکه او هدایت گر پیروز و هدایت شده است
بل هادیا موفقاً مهدیاً
لا خطل الرأی و لا غویا
فیه فقد کان له ولیاً
ثم ارتضاه بعدهُ وصیا.[3]
در وجود علی هیچ گمراهی و خطایی نیست بلکه او ولی است که خداوند پس از پیامبرش او را وصی قرار داده
معاویه پس از شهادت امیر مؤمنان با امام حسن ـ علیه السّلام ـ صلح کرد در یکی از بندهای پیمان نامه صلح به تأمین امنیت یاران و شیعیان علی ـ علیه السّلام ـ تصریح شده بود که معاویه بر اساس این پیمان متعهد بود از هر جهت هیچ گزندی به دوستان و شیعیان و فرزندان و خاندان امیر مؤمنان و امام حسن از طرف او و اطرافیانش نرسد. اما معاویه به هیچ یک از بندهای این پیمان عمل نکرد. او هر جا از یاران و دوستان علی(ع) می‌یافت و یا اعتراضی از آنها دربارة بدعت‌های خود و اعمالش می‌شنید، با خشونت تمام باایشان برخورد می کرد.این سیاست خشن و غیر منطقی ارعاب و سرکوب و قتل در تمام دوره بنی امیه بر علیه علویان اعمال می‌شد. یکی از این قربانیان سیاست خشن و غیر انسانی معاویه حجر بن عدی کندی بود که معاویه وی را به شهادت رساند. این رفتار معاویه به شدت مورد اعتراض امام حسن ـ علیه السّلام ـ و امام حسین ـ علیه السّلام ـ و برخی از صحابه رسول خدا واقع شد حجر با حکومت معاویه و کارهای خلاف اعوانش مخالف بود و به سختی با آنها مبارزه می‌کرد و به کارهای ناپسند آنها خرده می‌گرفت.[4]
حجر بن عدی از جمله مردان کم نظیر تاریخ بود که هرگز نمی‌توانست با ظلم و جور و بدعت‌ها سازگاری داشته باشد لذا به کار معاویه و کارگزارانش خرده می‌گرفت و اعتراض می‌کرد و اعتراضات او برای آنها قابل تحمل نبود. مغیرة بن شعبه از طرف معاویه حاکم کوفه بود که از بدگویی و سبّ (دشنام) امیرالمؤمنین و حمایت از عثمان و متهم کردن حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و اصحابش به قتل عثمان دست بردار نبود و بر سر این مسئله با حجر بن عدی که از طرفداران سرسخت علی ـ علیه السّلام ـ بود درگیر بود. پس از هلاکت مغیره، معاویه زیاد را والی کوفه نمود. روزی زیاد بالای منبر سخنرانی می‌کرد و مراعات وقت نماز ننمود. حجر به او اعتراض کرد و مشتی از سنگ ریزه به طرف زیاد انداخت تا متوجه نماز شود زیاد از منبر پائین آمد و به اقامه نماز پرداخت و پس از فراغت از نماز نامه‌ای به معاویه نوشت و از اعمال حجر به او گزارش داد معاویه پس از اطلاع از این اوضاع به زیاد دستور داد او را روانه شام کن، زیاد دستور معاویه را اجرا کرد و او را به سوی شام فرستاد.[5]
امام حسین ـ علیه السّلام ـ در نامه‌ای به معاویه چنین می‌نویسد:
«
آیا تو قاتل حجر و یاران مؤمن او نیستی که به علت مخالفت آنها با ظلم و مبارزه با بدعت‌های تو و اعوانت او را کشتی؟.»[6]
سرانجام ابن زیاد او و جمعی از همراهان و همفکران او را به دستور معاویه به شام فرستاد ... . حجر و همراهانش به مرج عذرا رسیدند که در فاصله 12 مایلی دمشق واقع شده معاویه مردی یک چشم را برای قتل آنها مأمور کرد او مأمور به قتل حجر و یارانش بود و در صورتی که آنها از علی اظهار برائت و تبری کنند کشته نمی‌شدند جمعی از همراهان حجر راضی به این عمل شده و جان خود را نجات دادند ولی حجر چون بر اساس اخبار که از امیر مؤمنان شنیده بود از محل شهادت و کیفیت شهادتش آگاهی داشت و در محبت علی ـ علیه السّلام ـ سال‌ها عشق‌ورزی می‌نمود اظهار دوستی با علی نمود و گفت: «تحمل شمشیر تیز آسان‌تر است از ناسزا و اظهار برائت از علی گفتن و به حضور پیامبر و وصی او از رفتن به جهنم.»[7]
حجر فرصت طلبید قبل از مرگ نمازی بخواند، فرصت داده شد و نمازی خواند بسیار کامل و با حال خضوع و وصف‌ناپذیر و پس از پایان نماز گفت بیم آن داشتم اگر بیش از این طول دهم گمان کنید که از ترس مرگ است، لذا این نماز آخر را بسیار کوتاه خواندم.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] .
سید علی خان مدنی شیرازی، الدرجات الرفیعه، قم، بصیرتی، 1397 ق، از ص 423 تا ص 425.
[2] .
شیخ عباس قمی، تحفة الاحباب، چاپ اول، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1370، ص 85.
[3] .
سید علی خان، پیشین، ص 424.
[4] .
همان، ص 431.
[5] .
سید علی خان، «پیشین»، ص 427.
[6] .
همان، ص 430.
[7] .
مسعودی، مروج الذهب، چاپ چهارم، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1370، ج دوم، ص 8، (ترجمه پاینده)