با سلام

وقتی قرار شد او را برای مراسم یادواره شهدا دعوت کنم کمی نگران بودم.شماره تلفنش را پیدا و زنگ تماس به صدا درآمد.با لحنی گرم و ملایم پاسخم را داد و وعده کرد بعد از رسیدن به منزل و دیدن تقویم کاری جوابم را بدهد.

نزدیک ظهر به منزلشان زنگ زدم و بلافاصله پاسخ مثبت داد و قرار شد بیایند.در پوست خودم نبودم.حضور شاعر گرانمایه محمد رضا آقاسی در روستایی برای مغتنم بود.همه شرایط برایشان فراهم و ایشان آمدند.یادم هست وقتی با شور و شوق مردم روبرو شد نزدیک به دو ساعت برنامه اجرا کرد و شبی به یاد ماندنی را برایمان رقم زد.

یادش بخیر وقتی شعر زیر را قرائت کرد بسیار بودند که اشگشان راه را برای دیدن تصویر ایشان بسته بود:

ای دوست! به حنجر شهیدان صلوات  !

بر قامت بی سر شهیدان، صلوات  !

از دامن زن مرد به معراج رود

بر دامن مادر شهیدان، صلوات!

در ادامه با اینکه به سختی صدایش درمی آمد از ایشان خواسته شد شعر زیر را بخوانند که با تبسم ملیحی پذیرفتند و برایمان خواندند:

«ای جوانمردان جوانمردی چه شد؟

شیوه رندی و شب گردی چه شد؟

شیعه گی تنها نماز و روزه نیست

آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت

تا در او جوشد شراب معرفت   ...

شیعه یعنی شرح منظوم طلب

از حجاز و کوفه تا شام و حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی‌کسی

غربت صدساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جستجو

شیعه یعنی هجرت از من تا به او

شیعه یعنی دست بیعت با غدیر

بارش ابر کرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار

شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

از عدالت گر تو می‌خواهی دلیل

یادکن از آتش و دست عقیل ...»

روحش با سیدالشهداء محشور باد