بازهم قصه ی قدیمی کرامت تراشی صوفیه، برای اقطاب و شیوخ فرقه خود جهت فریب افراد!
موسسه راهبردی دیده بان: چندی پیش در سایت اطلاع رسانی فرقه گنابادی به سرکردگی تابنده، ویژه نامه ای تحت عنوان «ِمهر مجذوب» توزیع گردید، در این ویژه نامه مقاله ای با موضوعیت «قطب، مصداق اهل بیت در زمان خویش است» درج گردید که به نقد آن می پردازیم.

آنچه را که به آن در مقاله فوق پرداخته بودند، مفهوم و اصطلاح «اهل بیت» بود، که  به چه کسانی اهل بیت گفته می شود و چه کسانی در این دایره قرار می گیرند. به اعتقاد این ویژه نامه اهل بیت منحصر به چهارده معصوم نمی باشد و مفهوم و اصطلاح اهل بیت به ما دیکته شده است و مفهوم آن چیز دیگری است که ناگفته مانده است!
البته منظورشان از «اهل بیت»، «اهل بیت خدا» است که یا از روی جهالت و یا عامدا جهت فریب اذهان فرقه خود برای کرامت تراشی سرکردگان خود اقدام به چنین حرکتی می کنند. و اما خوب است که بدانید همه در حیطه (اهل بیت خدا) قرار می گیرند، از بت پرست و بودا گرفته تا مسیحی و یهودی و مسلمان، حتی اشیاء هم در این دایره هستند چه برسد به اقطاب! مطلب قابل تامل آن است که، شان کدامین مذهب و کدامین افراد در نزد خداوند  بالاتر است.
و در ادامه اینگونه  نوشته است: پس او (اقطاب صوفیه) مفهوم کامل تری و بلکه به کامل ترین مفهوم ممکن، مصداق «اهل بیت خدا» در عصر و زمانه خود است. همان مقام قطب در مکتب تصوف است. یعنی (قطب) راه رسیدن به مقام انسان کامل برای همگان در همه عصرها و دوره ها می باشد.
از نظر استاد مطهری، عباد محض، زاهد محض، مجاهد، آزاده عاشق محض و انسان عاقل محض، هیچکدام انسان کامل نیستند. انسان کامل انسانی است که همه ارزش ها در او رشد کرده باشد،آن هم به حد اعلا و هماهنگ با یکدیگر که می توان گفت امام علی(ع) چنین انسانی است. امام علی(ع) از هزار سال پیش تا به امروز با صفت «جامع الاضداد» شناخته شده است. حتی خود سید رضی در مقدمه نهج البلاغه می گوید: من مطلبی را همیشه با دوستانم در میان می گذارم که اعجاب آنها  بر می انگیزد، همین موضوع است، یعنی جنبه های گوناگون سخنان علی(ع) است که انسان در هر قسمتی از سخنان ایشان که وارد می شود، می بیند به دنیای غیر از دنیای قبل رفته است، یک دفعه در دنیای عباد است، یک وقت در دنیای زهاد، زمانی در دنیای فلاسفه و هنگامی در دنیای عرفاست، یک وقت در دنیای سربازان و افسران است؛ و در همه جا حضور دارد به طوری که علی(ع) از هیچ دنیایی از بشریت غائب نیست. پس انسان کامل یعنی آن انسانی که قهرمان همه ارزشهای انسانی است.

 

و این اعتقاد که وجود حضرت ولی عصر(عج) مانند خورشید پشت ابر است و شیعیان از ایشان بهره مند می شوند را رد نموده وافزود: (اگر که اینطور بود چه لزومی بر درس خواندن و کار کردن و... بود)!  قطب را واسطه ای میان امت و امام می دانند (یعنی: هیچ شخصی بطور مستقیم نمی تواند با حضرت ولی عصر ارتباط برقرار نماید مگر اینکه به واسطه و اجازه قطب) و در ادامه وظایف تعجب برانگیزی رابر عهده ی قطب دانست، مانند: قطب فاصله معرفتی و هدایتی میان آن ها را تا وقت ظهور پر می کند و مردم را از ظلمات به نور عبورمی دهد و خدای تعالی را به هدفش از ارسال پیامبر اکرم(ص) و نازل کردن قرآن می رساند!

اهل بیت عصمت و طهارت مسیری امن برای رسیدن به خداوند و کتابش می باشند، امام صادق (ع) به ابوحنیفه گفت: آیا تفسیر و معنای قرآن را می‌دانی؟ گفت بله می‌دانم. گفت آیا به آن حکم و فتوا نمی‌دهی؟ گفت بله فتوا می‌دهم. گفت این آیه چه می‌گوید؟ «وَ جَعَلنَا بَینَهُم وَ بَینَ القُرَی الَّتِی بَارَکنَا فیها، قُرَیً ظَاهِرَهً وَ قَدَّرنَا فِیهَا السَّیر، سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَ اَیَّامَاً آمِنِِینَ »: "میان آنان و میان آبادانیهایی که در آن ها برکت نهادیم، شهرهای متصل به هم قرار دادیم و در میان آن ها مسافت را، به اندازه، مقرر داشتیم. در این راه ها، شب ها و روزها آسوده بگردید" . حضرت انگشت گذاشتند روی آمنین و گفتند "این چه راهی است که می‌گوید، شب‌ها و روزها در آن ایمن حرکت کنید؟" گفت: راه مکه است، فرمود: آیا خدا شهادت می‌دهد که راه مکه امن است؟ مگر فلانی را در راه مکه نکشتند و فلانی را دزد  نزد؟ اگر بگویی دزد نزد که دروغ گفته‌ای و اگر هم بگویی دزد زد، پس قرآن درست نگفته و به راهی که امن نیست، آمنین گفته است! ابوحنیفه درمانده شد و گفت پس معنایش چیست؟
فرمودند: ما قرای ظاهره هستیم و قرآن قریه‌ی مبارکه است، ما واسطه‌ی بین مردم و قرآن هستیم، مردم به قریه‌ی ظاهره، یعنی به‌سوی ما می‌آیند و از این جا به قریه‌ی مبارکه که قرآن‌ است‌‌ ‌‌می‌روند.

یکی از علل مهم گمراهی اهل تصوف تاویلات نابجا و نادرست آنان از آیات قرآن و احادیث ائمه معصومین است که سالها باعث گمراهی خود و افرادی که در پی کمال و سعادت هستند شده اند!

و به زعم نویسنده ی مقاله: در میان فرقه های مختلف درون دین اسلام، تنها این صوفیه است که روش دینداری آن ها کسب معرفت و عرفان نسبت به ذات اقدس الهی است و قطب در چنین مکتبی تربیت می شود و رشد می کند. و مقام اقطاب و مشایخ را اینطور معرفی می کند: که قطب، دارای عالی ترین مقام انسانی (انسان کامل) است.  باب الله است، و ملاک و ترازوی تعیین ایمان و کفر (حق و باطل) می باشد.
نخستین پرسشی که مطرح می‌شود، این است که چگونه حق را از باطل بشناسیم؟ آیا می توان حق را با اشخاصی که مسیرشان در خلاف جهت اسلام و قرآن و اهل بیت است  سنجید و آنان را میزان قرار داد؟ آیا بهتر نیست افراد غیر معصوم را که خود دچار اشتباه و گمراهی هستند را معیار و میزان قرار ندهیم؟ زیرا جهان آمیزه‌ای از حق و باطل است و باطل به سبب فریبکاری و نیرنگ بازی همواره خود را حق مطلق و محض نشان می‌دهد و در این دغلکاری ها، کاسه‌ی ازداغتر آش، فرقه هایی نظیر تصوف می باشند که سبب می شوند تا مردم (گروندگان به فرقه ها) در شناخت حق و باطل در حیرت بمانند و در میان انتخاب حق و باطل دچار شک و ابهام گردند.
 

صوفیه بر این باور است که، مسلک و آئین صوفی گری که  معجونی از تمام فرقه ها و ادیان است،  مدعی راستین تشیع و تابع قرآن، پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت او می باشند. البته، صوفیه  با اعتقاد به این موضوع خود را از مابقی مسلمین بخصوص شیعیان واقعی جدا ساخته و خود را تافته جدا بافته می دانند! که این خود آغاز انحرافی بزرگ در این فرقه می باشد.
و نوشتند که قطب کسی است، که برصراط مستقیم اهل بیت پیامبر است و پشت سر آن ها و با اقتدار به اصول دینداری آنان به همان مقصدی که اهل بیت پیامبر به آن رسیده اند رسیده است می باشد و از اهل بیت خدا شده است!!
و در آخر اذعان داشتند که هرکسی که با اقطاب تصوف بیعت کند، با او و با اولیای سلف و هم عصر خویش پیوند ایمانی برقرار کرده ومشمول بشارت قرآن شده و در خانواده اهل بیت خدا وارد شده و درکنار اهل بیت نوح و ابراهیم و موسی و محمد و...  قرار خواهد گرفت.

به کجا چنین شتابان...!؟


راه انبیاء؛ تنها راه نجات بشر:
مشکل بشر امروز همین است که می‌گوید «سَآوِی اِلَی جَبَلٍ یَعصِمُنِی مِنَ المَاءِ»  این کوه‌هایی که می‌خواهد او را از طوفان‌ها حفظ کند، باید یکی یکی فرو بریزند. قبلاً مارکسیسم را به عنوان یک کوه درست کردند و فرو ریخت و حالا کاپیتالیسم، اومانیسم، دموکراسی و غیره را درست کرده و می کنند و فرو خواهند ریخت. در روایات داریم که آن حضرت(عج) ظهور نمی‌کند مگر بعد از این که تمام کسانی که داعیه ی عوض کردن انسان ها دارند، روی کار بیایند و به بطلان داعیه شان برسند و تسلیم شوند. تا این‌ها روی کار نیایند، حضرت نمی‌آید.
و در آخر، ضرورت دارد برای شناخت حق و باطل به سراغ مکتبی برویم که خودش براساس حق و حقیقت استوار شده است و به استناد تمامی شواهد عقلی و نقلی تنها وسیله تضمینی و مطمئن برای شناخت حقّ و راهیابی به سوی آن همان قرآن (وحی آسمانی) و به تبع آن تعالیم تعالی‌بخش اسلام است.
زیرا با مطالعه و تدبر در آیات قرآنی در می‌یابیم که بنیان مکتب اسلام از چنین ویژگی برخوردار است و یکی از رموز جاودانگی و زوال‌ناپذیری آیات قرآنی، استواری آنها براساس حق می‌باشد. چنانچه در آیه 18 سوره انبیاء در این ارتباط چنین آمده: َبلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمْ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ .
ترجمه: بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم، پس آن را در هم می ‏شکند، و بناگاه آن نابود می ‏گردد. واى بر شما از آنچه وصف می کنید.


منبع: دبیر گروه فرق و ادیان ساختگی موسسه راهبردی دیده بان