برای تقریبا طول عمر یک نسل، روانشناسان سراسر جهان درگیر یک بحث پرشور درباره پرسشی بودند که بیشتر ما فکر می‌کردیم سالها پیش پاسخ داده شده است. پرسش این است: آیا چیزی به نام استعداد ذاتی وجود دارد؟ پاسخ مشخص این است، بله. همه بازیکن‌های هاکی به بازیکن حرفه‌ای بدل نمی‌شوند. تنها عده‌ای به سطح حرفه‌ای می‌رسند- آنهایی که استعداد ذاتی دارند. موفقیت استعداد به علاوه آمادگی است. مشکل این دیدگاه آن است که هر چه روانشناسان بیشتر به مشاغل افراد با استعداد نگاه می‌کردند، کمتر به نظر می‌رسید استعداد نقش ذاتی بازی کرده باشد و بیشتر آمادگی برای آن نقش تاثیر داشت.

ک.آندرس اریکسون و همکارش این سوال را مطرح کردند که یک ویولن زن در طی روند کاری‌اش از زمانی که ویولن را به دست می‌گیرد تاکنون چند ساعت تمرین کرده است؟ آنها نوازندگان ویولن را به سه گروه تقسیم کردند. در گروه اول درخشانترین نوازندگان قرار داشتند. در گروه دوم کسانی بودند که به عنوان «خوب» مورد داوری قرار گرفته بودند. در گروه سوم دانشجویانی بودند که احتمال نمی‌رفت هرگز بتوانند به طور حرفه‌ای نوازندگی کنند و کسانی بودند که قصد داشتند در نظام مدرسه‌های دولتی به معلمان موسیقی بدل شوند. اریکسون به یک پاسخ جالب رسید. در واقع در بیست سالگی، نوازندگان برجسته هر کدام در کل ده هزار ساعت تمرین کرده بودند. برعکس، هنرجویان خوب در کل هشت هزار ساعت و معلمان موسیقی آینده در کل چهار هزار ساعت تمرین کرده بودند. همین نتایج در مورد نوازندگان پیانو نیز تکرار شد.
نکته تکان‌دهنده در تحقیق اریکسون این است که او و همکارانش هیچ چیز «طبیعی» نیافتند، به طور مثال موسیقیدانهایی که بدون تلاش به اوج موفقیت رسیده و وقت کمتری نسبت به دوستانشان صرف نوازندگی کرده باشند. همچنین آنها نمی‌توانستند آدمهای «زیاده از حد زحمتکش» را بیابند، افرادی که سخت‌تر از دیگران تلاش کرده بودند، و با وجود این به پیانیست‌های موفق بدل نشده بودند. افزون بر این افراد خیلی موفق اندکی سخت‌تر از دیگران کار نمی‌کنند. آنها خیلی سخت تلاش می‌کنند.
این عقیده که اجرای عالی یک کار پیچیده به میزان خاص و حساسی از تمرین احتیاج دارد دوباره و دوباره در تحقیقات کارشناسان آشکار می‌شود. در واقع دانشمندان به چیزی رسیده‌اند که معتقدند عدد جادویی برای کسب مهارت واقعی است: ده هزار ساعت کار. تصویری که از این تحقیقات برملا می‌شود آن است که ده‌هزار ساعت تمرین برای رسیدن به سطحی از مهارت و تبدیل شدن به یک کارشناس سطح جهانی- در هر کاری، لازم است. در بررسی‌های پی‌درپی از نوازندگان موسیقی، بازیکنان بسکتبال، نویسندگان داستان‌های تخیلی، اسکیت‌بازان روی یخ، پیانیست‌های کنسرت‌های موسیقی، بازیکنان شطرنج، جانیان خطرناک و زیرک و غیره، این عدد بارها و بارها مطرح می‌شود. به نظر می‌رسد که مغز این مدت وقت لازم دارد تا همه چیزهایی را که نیاز دارد کاملا درک کند تا بداند چگونه به مهارت واقعی برسد.
نکته جالب دیگر درباره ده هزار ساعت تمرین آن است که ده هزار ساعت واقعا وقت زیادی است. اما این تقریبا نا ممکن است که شما به تنهایی بتوانید در سنین جوانی به این عدد برسید. شما باید والدینی داشته باشید که شما را تشویق و حمایت کرده‌اند. شما نباید فقیر باشید، زیرا اگر شما مجبور باشید شغل نیمه وقتی هم بگیرید تا معیشت خود با خانواده‌تان را تامین کنید، وقت زیادی در روز باقی نمی‌ماند که بتوانید به اندازه کافی تمرین کنید. در واقع بیشتر مردم می‌توانند به آن عدد برسند تنها در صورتی که درگیر نوعی برنامه خاص شوند.
 

- از کتاب «تافته‌های جدابافته: داستان موفقیت»، نوشته ملکوم گلدول، ترجمه میترا معتضد