1- از عجایب روزگار ما این است که ابراهیم نبوی مطلب مینویسد و با ایما و اشاره ادعا میکند که «هیچکس بهتر و بیشتر از من، آوینی را نمیشناسد، آوینی مخالف رهبر بود و اگر زنده میماند امروز به زندان میافتاد!» و بعد به خاطر اینکه تخیلاتش را مستند کند، میگوید بروید از دوستانش بپرسید!
و من میروم سراغ دوستانش، اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا. هر چه میخوانم خبری از تخیلات و خوابهای نبوی نیست. (خوب شاید درگوشی این را به خود نبوی گفته باشند!) اینجا و اینجا هم نظرات آوینی را درباره رهبر میخوانم. ضمن اینکه میدانیم شهید آوینی روایت فتحش را بنا به توصیه خود رهبری و با حمایت ایشان میساخت و نه به خاطر قهر کردن با منتقدانش!
2- از دیگر عجایب روزگار اینکه سکولارها و روشنفکران و ضدانقلاب که آوینی تا آخر عمرش از آنها انتقاد میکرد، امروز دایه مهربانتر از مادر شدهاند و از ما طلبکار شدهاند که چرا کیهان یک روزگاری از آوینی انتقاد میکرد؟!
3- و از عجایب دیگر روزگار اینکه «پیک نت» هم برای عقب نماندن از بوقلمونصفتها، تیتر زده «آوینی، عموی ما بود!» جل الخالق! همین یک مورد را کم داشتیم. این یکی به تنهایی میتواند جانشین همه عجایب هفتگانه دنیا شود. دقت کنید، سایت پیک نت، یعنی سایتی که اصولا سکولار است و مخالف انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، سایتی که اصلا نسبتی با شهید و شهادت ندارد، امروز درباره شهید آوینی مینویسد! فکر میکنم تا چند روز دیگر سروش و گنجی و کدیور و عباس معروفی و همه آنهایی که یک روز کینه آوینی را به دل داشتند، خودشان را پسر عموی آوینی بدانند!
درباره این عجایبی که گفتم، نکاتی را به طور خلاصه توضیح میدهم:
الف: آن شهید عزیز تمامی آثارش هنوز موجود است، مقالهها و سرمقالههایش درباره لیبرالیسم، سکولاریسم، دموکراسی، انقلاب اسلامی، ولایت فقیه، تهاجم فرهنگی، قبض و بسط شریعت و… از اولین سرمقاله تا آخرینش؛ اما وقتی روی بعضی آدمها مثل سنگ پای قزوین باشد، آوینی بعد از 17 سال، در یک اقدام غیر منتظره ناگهان طرفدار جنبش سبز میشود!
ب: اینها خودشان بهتر از هرکسی میدانند که آوینی در روزگار خودش چه عقایدی داشته و تا چه اندازه مدافع ولایت بوده است. این جماعت، ولایی بودن آوینی را تکذیب نمیکنند، یعنی با زمان خودش اصلا کاری ندارند و قبول دارند که آوینی یک بسیجی طرفدار جمهوری اسلامی بود؛ فقط بعد از گذشت بیست سال پیش بینی میکنند که اگر زنده بود مخالف ولایت میشد! میگویند آوینی آن زمان بسیجی بود و جوگیر و احساساتی و ذوب در ولایت، اما اگر زنده میماند قطعا الان کنار ابراهیم نبوی و محسن مخملباف بود! خوب مگر آدمها نمیتوانند تغییرکنند؟!
ج: در 17 سال گذشته چه کسی سراغ دارد که روشنفکران و سکولارها و ضدانقلاب، از آوینی تعریف کرده باشند؟ جواب این سوال را چند خط بالاتر توضیح دادهام. گفتم که آوینی تازه همین امسال به جنبش سبز پیوسته است، خوب من هم اگر جای بعضیها بودم، امسال از آوینی طرفداری میکردم!
د: کاربران مظلوم بالاترین و خوانندگان بیگناه جرس هم این وسط عجب گیری کردهاند. بندگان خدا دلشان را خوش کرده بودند که از شر جمهوری اسلامی و مظاهرش خلاص میشوند، اما الان مجبورند بنا به سفارش عطاءالله مهاجرانی و اتاق فکر جنبش، گاه و بیگاه هم از امام خمینی طرفداری کنند و هم از شهدا و هم از حامیان ولایت فقیه!
ه: حالا چرا امسال یکدفعه همه یاد آوینی میافتند؟ دلیل دارد. دلیلش این است که این جماعت مارماهی صفت، چند ماهی است به دنبال نبش قبر شهدا و اموات هستند. به هر حال برای پر کردن خلاء زندهها و بدست آوردن مشروعیت نسبی، گاهی اوقات لازم میشود. لازم به یادآوری است، بسیجی خوب، بسیجی از دست رفته است!
و: یک دلیل دیگر این است که به هر حال آوینی در زمان خودش مخالفینی از طیف حزباللهی هم داشت که اصلا نکته عجیبی نیست. نمیخواهم مقایسه کنم، اما در یک سطح خیلی پایینتر انتقادهایی را که امروز بعضی حزباللهیها از دهنمکی میکنند در نظر بگیرید. چه فرقی میکند؟ فردا ممکن است همین آدمها از ما طلبکار شوند که شما روزی مخالف دهنمکی بودید!
ح: در چند سال گذشته درست در چنین روزهایی همزمان با ایام گرامیداشت یاد شهید آوینی، عدهای از دوستانش به جای آنکه از اندیشه آوینی بگویند، رفتند سراغ همان حرفهای تکراری که مثلا «فلانی به آوینی فحش میداد، اما بعد از شهادتش از او تعریف میکرد»(که البته حرف درستی است اما همهی حرف درست این نیست) این مساله باعث شده است که اتاق فکر جنبش، امسال این مساله را بگیرند و پیاز داغش را هم زیاد کنند که «آوینی اواخر عمرش حزباللهی نبود!» غافل از اینکه اگر آن روز چهار تا حزباللهی با آوینی مخالف بودند، صدتای دیگر طرفدارش بودند!
ط: مساله بعدی این است که آنها با توسل به چنین شیوهای، در حقیقت میخواهند کاری کنند که ما دشمنان اصلی آوینی را فراموش کنیم. دشمنان اصلی، طیف حزباللهی نبودند؛ دشمنان اصلی در حقیقت روشنفکران سکولار و لائیک و ضدانقلاب و مسئولان فرهنگی حامی جریان روشنفکری بودند که آوینی تا آخرین لحظه آنها را رها نکرد. البته وقتی میگویم دشمنی، منظور یک دشمنی شخصی نیست که اگر اینچنین بود، آوینی با دسته اول هم مشکل شخصی پیدا میکرد، همه درد و رنج آوینی دشمنی آنها با امام، انقلاب و ولایت بود.
ی: در سالهای گذشته دو دسته از مخالفان آوینی تا حدودی شناخته شدند. اول طیفی از حزباللهیها و دوم روشنفکران ضدانقلاب. اما در این میان، مسئولان فرهنگی وقت کشور خیلی خوب، پشت مسالهای به نام «دعوای کیهان با آوینی» پنهان میشوند و کسی هم با آنها کاری ندارد.(که البته خود آوینی نامه اش علیه رییس صداوسیما را می دهد به همین کیهان تا چاپ کند! لینک های زیر را ببینید) در اینجا بد نیست یادی بکنیم از مرد بزرگ «آزادی بیان و زنده باد مخالف من» که روزگاری آوینی را فقط و فقط به خاطر چاپ عکس یک جوان به ظاهر غربی و عدم رعایت شئونات اسلامی توبیخ کرد!