آیت الله جوادی آملی

 

برخی از روزها برای دعا آمادگی بیشتری دارد . گرچه در هر فرصتی کسی بخواهد با خدای خود زمزمه کند ، رواست ؛ ولی بعضی از زمانها ، بعضی از زمین ها برای دعا کردن آماده تر است . خانة خدا اینچنین است که انسان احساس قُرب بیشتری می کند .

 

راه های تقرّب به خدا

در دعا اگر انسان نزدیک به ذات أقدس إله بشود ، دعای او مستجاب تر است ؛ این مطلب اوّل . قُرب با دو حالت پیش می آید به عنوان مانِعَهُ الخُلُو ، نه مانِعَهُ الجُمع ؛ این مطلب دوّم .

آن دو حالت این است : یک وقت انسان در سایة تقرّب های علمی و عملی به مقامی رسیده است که در بارگاه الهی شرف قُرب نصیب او شده است . جزء مقرّبین شد . از بس کار خیر عبادی انجام داد ؛ فُربَهً إلَی الله ، قُربَهً إلَی الله کرد و نیّت کرد و عمل کرد و گفت ، شد جزء مقرّبین .

 

استمرار اعمال خیر ، وسیلة تقرّب إلَی الله

چون هر عمل خیری برای انسان با تقوا ، « قربانی » است . این اختصاصی به مسئلة نماز ندارد . اگر گفته شد : اَلصَّلاهُ‌ قُربانُ کُلِّ تَقیٍّ‌ (1)، دربارة زکات هم همین تعبیر آمده است . نماز باعث تقرّب بنده به خداست ، قربانی اوست . زکات باعث تقرّب بنده به خداست‌ ، قربانی اوست . اَلصَّلاهُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ ، اَلزَّکاهُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ‌ ؛ هر کاری را که بنده قُربَهً إلَی الله انجام می دهد ، قربانی اوست . و اگر در سالیان متمادی این تقرّب برای او ملکه شد ، می شود جزء مقرّبین . وقتی مقرّب شد ، دعای او مستجاب است . زیرا هیچ حجابی بین دعوت داعی و اجابت مُجیب نیست ؛ این یک مطلب .

راه دوّم این است که خدا به انسان نزدیک باشد . او که به همه نزدیک هست . اَقرَبْ إلِینَا مِنْ حَبلِ الوَرید (2) است ؛ چه برای مؤمن ، چه برای غیر مؤمن . امّا آن قُرب تشریفی ، آن قُرب عِنائی ، آن قُرب لطف و کرامت را نسبت به همه ندارد .

گرچه در سورة مبارکة حدید فرمود : هُوَ مَعَکُمْ أینَمَا کُنتُمْ (3)، امّا یک معیّت مطلق است که با همه هست . معیّت قیّومیّه است که با همه هست . دو تا معیّت هم خدای سبحان در قبال این معیّت مطلق دارد ؛ یکی معیّت رحیمیّه است که در کنار انسان ، لطف اش حضور دارد تا هر وقت انسان بخواهد بلغزد ، دست اش را بگیرد . یک وقت یک معیّت تهدیدی و قهاری و انتقامی هم با کفّار و منافقان دارد که در کنارشان حاضر است که تا می روند دست به قلم ببرند ، یا اقدام بکنند ، دست شان را بشکنند .

پس سه معیّت در قرآن کریم هست . یک معیّت مطلق است که با همه عَلَی السَّوا است . هُوَ مَعَکُمْ أینَمَا کُنتُم هست ، أقرَبْ إلِینَا مِنْ حَبلِ الوَرید است و مانند آن . یک معیّت رحیمیّه است که کنار انسان لطف او حضور دارد ، تا هر وقت انسان بخواهد بلغزد ، دست اش را بگیرد . کَم مِنْ عِثارٍ وَقَیتَهُ وَ کَمْ مِنْ مُکرُوهٍ دَفَعتَهُ (4)، از این قبیل است . فرمود : إنَّ اللهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا ، إنَّ اللهَ مَعَ المُحسِنینْ (5)، إنَّ اللهَ مَعَ الکَذا ، مَعَ کَذا ، مَعَ کذا . این طائفة از آیات ناظر به این بخش از معیّت است .

امّا معیّت قهاری و انتقامی ذات أقدس إله که معیّت ثالثه است ، این فرمود به اینکه : آنها که در پشت درهای بسته تصمیم می گیرند ، خدا با آنهاست . همانجا می تواند خفه شان کند ، تسلیم شان بکند . می دانید وَ هُوَ مَعَهُمْ إذْ یُبَیِّتُونَ مَا لا یَرضی مِنَ القُولْ (6). آنهائی که تَبییت می کنند ، بیتوته می کنند ، شبیخون می زنند ، شبها پشت درهای بسته تصمیم می گیرند ، خدا با آنهاست . این یک معیّت قهری و انتقامی است برای اینکه : إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادْ (7) باشد ؛ آن معیّت ها حکم خاصّ خودشان را دارند .

خوب ؛ خدای سبحان آن معیّت خاص و لطف مخصوصی که باعث اجابت دعاست ، حلّ مشکل است ، که در دعای کمیل می گوئیم : هر وقت من رفتم بلغزم ، تو حفظ ام کردی ؛ خواستم یک چیزی بگویم که مصلحت ام نبود ، تو جلوی زبان ام را گرفتی ؛ خواستم یک چیزی بنویسم که مصلحت نبود ، تو جلوی قلم را گرفتی ؛ خواستم یک جائی بروم که مصلحت نبود ، تو جلویم را گرفتی ؛ وَ کَمْ مِنْ عِثارٍ وَقَیتَهُ ، وَ کَمْ مِنْ مَکروهٍ دَفَعتَهُ ؛

این معیّت که خدا با انسان نزدیک است ، لازم نیست انسان جزء مقرّبین باشد ، به آن مقام والا رسیده باشد ! همین که قلب منکسر و دل شکسته داشته باشد ، أنَا عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ (8) ؛ لطف خدا آنجاست .

 

خدای سبحان ، مهمان قلب های شکسته

ما خدا را می خواهیم . چون کار از غیر او ساخته نیست . یا باید برویم پیش او ، که خیلی سخت است . این کار مقرّبین است . یا حالی داشته باشیم که او به پیش ما بیاید . فرمود : اگر دل شکسته داشتی ، منم ، منم نگفتی ، خود را ندیدی ، این که بر می آید که !! مغرور نشدی که منم که مثلاً درس ام خوب است ، منم که فلان جا رسیده ام ، اینها را نگفتی ، همیشه قلب شکسته داشتی ، آنجا خداست .

ما حالا اگر نشد به حدّ سلمان و اباذر برسیم ، این را لاأقل بتوانیم یک دل شکسته ای داشته باشیم . کسی را نرنجانیم ؛ نه در مباحثه ، نه در گفتن ! حیثیّت همه را حفظ بکنیم ، آبروی همه را حفظ بکنیم ، خودمان را نشان ندهیم ؛ بالأخره استعدادها فرق می کند ، همه یکسان نیستند . اَلنّاسْ مَعادِنْ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضّه (9).

در همین سرزمین شما یکی علامة طباطبائی در می آید ، یکی علامة امینی در می آید ، یکی هم یک انسان عادی در می آید . همه جا هم همین طور است . در شماها هم إنْ شآءَ الله علامة طباطبائی و علامة امینی و اینها خواهد بود . امّا همة استعدادها یکسان نیست . همة درس خواندن ها ، همة بحث کردن ها ، همة موفقیّت ها نیست . اگر یک کسی یک رشدی کرد ، خود را نبیند . وقتی خود را ندید ، کامیابی و توفیق نصیب اوست .

 

  • تا علم و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رَستی

  • یک نکته ات بگویم خود را مبین که رَستی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رَستی

دعای دو گروه مستجاب می شود ؛ آنهائی که بین آنها و خدای آنها حجابی نیست ، دعای آنها مستجاب می شود . نبود حجاب یا به این است که این داعی جزء مقربان باشد ، بالا برود . یا جزء مُنکَسِرَهِ قُلُوبُهمْ باشد ، دل شکسته ها باشد که لطف خدا پائین بیاید . جمع اش هم ممکن است . این وجود مبارک سیّدالشهداء که هم جزء مقرّبین بود ، هم جزء اَلمُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ ! اینها مانِعَهُ الخُلُوّ است ، نه مانِعَهُ الجَمع ! ولی بالأخره اگر ما مقدورمان نبود ، لاأقل این اِنکسار دل و شکستگی دل را باید داشته باشیم .

 

ضرورت حفظ عطایای پروردگار

مطلب بعدی آن است که خوب ؛ حالا ما که نتوانستیم آنجا برویم ، باید یک حیثیّتی داشته باشیم ؛ یک خانه ای ، یک اتاق امن ای داشته باشیم که مهمان را بتوانیم پذیرائی کنیم . حالا که رفتیم پذیرائی بکنیم ، این حالت ، یعنی حالت اِنکسار تا آخر باشد ؛ حدوثاً و بقاءً باشد . اگر یک حالتی برای آدم پیش آمد که معلوم شد مهماندار خوبی است ، قلب او مشروح شد ، شرح صدر نصیب او شد ، چیزی عائد او شد ؛ حالا یا در خواب ، یا در بیداری ، این را باید حفظ بکنند . حفظ کردن اش هم به این است که باز آدم مغرور نشود . غرور او را نگیرد !

بالأخره ما که می رویم پیش مولایمان ، یا حالا او آمده به مهمانی مان ، یک چیزی باید هدیه کنیم دیگر ! آخر انسان نمی شود با دست خالی پذیرائی بکند که ! این یک امری است معقول و مقبول که بالأخره ما چه وارد بشویم ، مهمان بشویم ، چه میزبان بشویم ، یک چیزی باید بالأخره ببریم دیگر . همین جوری با دست خالی که انسان نه میزبان می شود ، نه مهمان !

چی پیش خدا ببریم که او قبول بکند ؟ باز هم اینجا باید مواظب باشیم ؛ بگوئیم ما چندین سال درس خواندیم ، ما زحمت کشیدیم ، ما مشکلات را تحمّل کردیم ، یا نه یک چیز دیگر باید ببریم ؟! این بزرگان ما به ما فرمودند ؛ اوّلین بار این را شیخُنا الاُستاد مرحوم آقای فاضل تونی (رضوان الله تعالی علیه) ، ایشان در درس برای ما می فرمودند ؛ که انسان وقتی می رود پیش مولای بزرگ اش ، باید یک چیزی را هدیه ببرد . هدیه هم یک چیزی باید باشد که آنجا نباشد . چون اگر آنجا فراوان باشد که خوب دیگر خوب هدیه نیست ! و نبودن اش هم کمال باشد ، نه نقص .

بنابراین ما با دست خالی که می رویم ، یک چیزی هم باید به همراه ببریم . بگوئیم ما علم آوردیم که او بِکُلِّ شِیءٍ علیم است ، یک . این یک مختصر علمی هم که ما داریم ، او به ما داد . وَ عَلَّمَ الإنسانْ مَا لَمْ یَعلَمْ (10)، این دو .

خوب چی ببریم ؟ بگوئیم ما زحمت کشیدیم ، این که مَا بِکُمْ مِنْ نِعمَهٍ فَمِنَ الله (11). اداره کردیم ، جمعیّتی را اداره کردیم ، کمک مالی کردیم ، کمک علمی کردیم ، کتاب نوشتیم ! اینها که آنجا خریدار ندارد ! آنجا صحیح اش هست و نامتنهی اش هست ، این یک . این یک مختصری که هست در مخلوط ،‌ این را هم که به ما دادند . بنابراین کسی حقّ ندارد بگوید : من زحمت کشیدم ، عالم شدم ! اگر بزرگان ما به ما فرمودند‌ : وقتی می روی آنجا ، مواظب باش که چی ببری ، یا اگر مهماندار شدی ، مواظب باش که چه جور پذیرائی بکنی ، همین است .

 

فقر و مَسکنت ، هدیة بنده به خدا

گفتند : روی گرد آلود بر زی او که اَندر راه او ؛ آخر می خواهی بروی ، یا او بیاید ، یا شما بروید ، بالأخره باید پذیرائی کنید . پذیرائی ما فقر است و مَسکنت است و لا یَملِکُ إلا الدُّعا (12) است و سِلاحُهُ البُکاء (13) است و همین هاست !

 

  • روی گرد آلود بر زی او که اَندر راه او آبروی خود بری گر آبروی خود بری

  • آبروی خود بری گر آبروی خود بری آبروی خود بری گر آبروی خود بری

اگر آنجا رفتی ، گفتی : خدایا ! من آبرومندم ، آبرو دار بودم ، وجیه پیش مردم بودم ، زحمت کشیدم ، عالم شدم ، فقیه شدم ؛ از این حرف ها که من آبرومندم ، اگر گفتی من آبرومندم ، آبروی خودت را می بری ! برای اینکه بگویند‌ : اوّلاً این یک ذرّه است در برابر آن نامتنهی ، یک . این ذره را هم که ما بهت دادیم ! تو چی آوردی ؟ آبروی خود بری گر آبروی خود بری !!

خوب ؛ آنوقت انسان مشخّص می شود که با چه وضعی دعا بکند ؛ که امروز ، « روز خواستن » است دیگر ! امروز ، روز خواستن است ! این عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ باید باشد . وگرنه دعا می خوانیم ، یک ثوابی هم در نامة عمل ما می نویسند . این کار حوزة علمیّه نیست ! این کار علماء نیست . از دیگران شاید بخرند ، ولی از حوزه و از طلاب و از فضلاء و از علماء نمی خرند ! چیز دیگر از ما می خواهند . خوب ؛ پس بنابراین اوّلین شرط اش این است که ما بیچارگی ، ضعف ، مَسکنت ، لا یَملِکُ إلا الدُّعاء ، سِلاحُهُ البُکاء ، اینها . هرگز نگوئیم ما زحمت کشیدیم ، درس خواندیم و ، اینها را به هیچ نمی خرند !

لکن این ادعیّة اهل بیت (علیهم السَّلام) مثل آیات قرآنی ، ضمن اینکه یک هدایت های عمومی دارد ، یک بخش های خصوصی هم دارد .

 

تفاوت عالم با جاهل در ثواب و عِقاب

در قرآن کریم وظیفة عالمان دین را مشخّص کرده است . علامت عالم شدن ، عالم شناسی را هم ذکر کرده است . اینکه فرمود : هَلْ یَستَوِی الَّذِینَ یَعلَمُونَ وَالَّذِینَ لا یَعلَمُونْ (14)هم بُعد مثبت دارد ، هم بُعد منفی .

بُعد مثبت اش همین چیز روشن است که عالم بر غیر عالم رُجحان دارد ؛ این درست است . امّا آن بُعد منفی اش هم این است که توقّعی که از عالم دارند ، از غیر عالم ندارند . عالم و غیر عالم که مساوی نیستند که ! گناه جاهل را می بخشند ، قبل از اینکه گناه عالم را ببخشند . جاهل یک مقداری از جهنّم فاصله دارد ، عالم در لبة جهنّم حرکت می کند که لغزش همان و افتادن همان . این هم خطرات منفی هَل یَستَوِی الَّذینَ است دیگر . که هرگز عالم و جاهل مساوی نیستند . آن جاهل یک مقدار زیادی ، حالا هفتاد خطبه یا کمتر و بیشتر از جهنّم فاصله دارد . او چند بار اگر بیفتد ، بالأخره امید نجات اش هست . امّا این یکی عَلی شَفا حُفرَهٍ مِنَ النّار (15)حرکت می کند . پس نه در بخش مثبت عالم و غیر عالم مساوی اند ، نه در بخش منفی .

 

ترس از خدا ، شاخصة اصلی عالم

حالا ؛ همة ما باید از خدای سبحان هراسناک باشیم ؛ بله ، چون همة نعمت های ما از اوست ، همة قدرت هم در اختیار اوست . امّا فرمودند : نشانة عالم این است : إنَّمَا یَخشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ‌ العُلَماءْ (16). این را وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) در دعای عرفه تشریح می کند . خوب همه باید از خدا بترسند ، ولی علماء شاخصة اصلی شان این است که خدا ترس اند ! خدا ترسی هم چند جور است . یک وقت انسان از خدا می ترسد که مبادا او را جهنّم ببرند . یک وقت از خدا می ترسد که مبادا او را بهشت ندهند . اینها همه شان ایمان به غیب است . و درست هم هست و مقام خوبی هم هست .

امّا آن ای که در دعای نورانی سیّدالشهداء (سلام الله علیه) هست ، که به انسان منزلت می بخشد ، به علماء می گوید : شما می توانید به یک مرحلة بالاتر برسید ، این جمله است که به خدا عرض می کند در همین دعای عرفه : اَللّهُمَّ اَجعَلْنِی مِمَّنْ اَخشاکْ‎ کَأنّی أراکْ (17). خدایا ! اصل خشیت که هست ، امّا آنجوری توفیق خشیت خودت را به ما بده که ما گویا تو را می بینیم . که این می شود ایمان به شهاده ، نه ایمان به غیب !

 

مشاهدة خدا ، وصف ممتاز مقرّبان

همة ما إن شآءَ الله ایمان به غیب داریم ، ولی این ایمان به غیب آن نازل ترین مرحلة ایمان است دیگر ! یُؤمِنُونَ بِالغِیبْ (18)، یُؤمِنُونَ بِالغِیبْ ، یُؤمِنُونَ بِالغِیبْ . جهنّم هست ، بهشت هست ، خدا هست ، قیامت هست ، هیچ کدام را که ما با چشم جان نمی بینیم که ! با چشم سر که دیدنی نیست ، با چشم جان باید ببینیم ، نمی بینیم ! برای ما غیب است . ما جزو یُومِنُونَ بِالغِیب ایم إن شآءَ الله .

امّا وجود مبارک سیّدالشهداء (سلام الله علیه) در این دعای عرفه به خدای سبحان عرض می کند : خدایا ! آن توفیق را به من بده که من طرزی از تو بترسم که گویا تو را دارم می بینم ! این مقام ( کَأنَّ ) است تازه ! که بهش می گویند : مقام احسان . اصل اش در بیانات نورانی حضرت رسول (علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء) است در این کتاب شریف نهج الفصاحه که اخیراً چاپ شد ، این حدیث نورانی هست . که اُعبُدِ اللهْ کَأنَّکَ تَراهْ ، فَإنْ لَمْ تَکُنْ تَراه‎ْ فَإنَّهُ یَراکْ‌ (19). طرزی خدا را عبادت بکن که گویا خدا را می بینی ! اگر تو او را نمی بینی ، او تو را می بیند . این را بهش می گویند مقام « احسان » به اصطلاح ، مقام کَأنِّ .

از این مقام بالاتر ، مقام ( أنَّ ) است که وجود مبارک حضرت امیر دارد که فرمود : مَا کُنتُ أعبُدُ رَبّاً لَمْ أرَه (20). أفَأعبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهْ . دیگر کَأنِّ نیست ، أنَّ است . یقیناً می بینم و ، لا تُدرِکُهُ الأبصارْ بِمُشاهِدَهِ العُیُونْ بَلْ تُدرِکُهُ القُلُوبْ بِحَقائِقِ الإیمانْ (21). این مقام أنَّ است . تثبیت شده است . پائین تر از او مقام کَأنَّ است . این مقام أنَّ و کَأنِّ که مقام میانی و نِهائی است ، در این دعای عرفه هست . اواسط ، در این مقام میانی سخن می گوید . آن اواخرش ، لِغِیرِکَ مِنَ الظُّهُور(22)و مانند آن ، به آن مقام أنِّ می رسد .

خوب ؛ عرض می کند : خدایا ! توفیق بده من طرزی از تو بترسم که گویا تو را می بینم . اَللّهُمَّ اَجعَلنِی مِمَّنْ اَخشاکْ کَأنّی اَراکْ . گویا تو را می بینم . خوب ؛ از این به بعد دیگر آن خشیت ، خشیت جهنّمی نیست ! خوفاً مِنَ النّار نیست ، بلکه این خوف و خشیت ای است که لِمَنْ خافَ مقامَ رَبِّهِ جَنَّتانْ (23)، أمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفسَ عَنِ الهَوی (24)، فَإنَّ الجَنَّهَ هِیَ المَأوی از قبیل این طائفه آیات است . وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانْ . دیگری اگر یک بهشت دارد ، اینها دو بهشت دارند . یک إنَّ المُتَّقینَ فِی جَنّاتٍ وَ نَهَر(25) هست ، یکی فِی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِر(26) هست . این می شود « جَنَّهُ اللِّقاء » . عرض می کند : خدایا ! خشیت خودت را طرزی نصیب ما کن که گویا تو را می بینیم . خوب ؛ این یک بخش از دعاست .

 

اسارت نفس ، عامل عدم توفیق در انجام عبادات

همة ما کم و بیش ، با شدّت و ضعف این را در خود تجربه کردیم ، تجربه می کنیم . می رویم ، یک کار خیری را می خواهیم انجام بدهیم ، ولی نمی توانیم ، نمی شود ! حالا یا نماز شب است ، یا پرهیز از هر حرفی است ، یا پرهیز از هر خاطره ای است ، یا از خیالی است ؛ کار ، کار بَدی است ، می دانیم . می خواهیم هم ترک بکنیم ، امّا نمی توانیم ! بعضی از کارها ، کار خیلی خوبی است ؛ می خواهیم انجام بدهیم ، ولی نمی توانیم . این نمی توانیم که خود ما می گوئیم ، بعضی ها هم می گویند ، راست است واقعاً . گاهی انسان واقعاً نمی تواند انجام بدهد ! کار ، کار خوبی است ، دلمان هم می خواهد انجام بدهیم ، دستور هم هست ، تصمیم هم می گیریم ، ولی نمی توانیم . نتوانستن ما سرّش این است که ما آزاد نیستیم ، در بند ایم بالأخره .

اگر همة این راهها هست ؛ یعنی مقصد خوب است ، مقصود خوب است ، راه باز است ، ما هم تصمیم داریم ، می خواهیم انجام بدهیم ، ولی موفق نمی شویم . معلوم می شود یک جا گیر است دیگر ! آنجائی که گیر است ، این است که دست و پای ما بسته است . اگر دست و پای ما باز بود ، به خوبی انجام می دادیم . دلیلی هم که می خواهیم اقامه بکنیم ، می بینیم برهانی نداریم . خیلی سخت هم نیست ، ولی نمی شود . این معلوم می شود ما بندیم ! پایمان به یک جا گره خورده است . این را می گویند : « رهین » .

این دعای قرآنی که دارد‌ : کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهین‏‎ْ (27)، یک . کُلُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینِه (28)، دو ؛ معلوم می شود ما در گرو ایم ، بندیم . خوب ، چرا ما در بند ایم ؟ چرا در گرو ایم ؟ برای اینکه بدهکاریم . خوب آدم بدهکار باید گرو بدهد دیگر ! اگر کسی به زید و عمر بدهکار بود ، مسائل مالی بود ، این می تواند خانه و زمین و فرش را رهن بگذارد . امّا اگر به خدا و پیامبر و قرآن و عترت (علیهم الصَّلاه و علیهم السَّلام) بدهکار بود ، یک گناهی کرده است ، این را که دیگر زمین و خانه و فرش را رهن نمی گیرند که ! خود این آدم را رهن می گیرند . خود انسان در گرو است . تا فک رهن نشود ، نمی تواند کار انجام بدهد .

این دو تا آیه دارد که : آنها که اصحاب میمنت اند ، اصحاب یمین اند ، کارشان با یُمن و برکت است ، نقصی در کار اینها نیست ، اینها بدهکار نیستند . چون بدهکار نیستند ، آزاد اند . کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهینٌ ، الا اَصحابَ الیَمینْ ؛ این یک . کُلُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهینَهٌ‌ ، الا اَصحابَ الیَمینْ ؛ دو .

خوب ؛ پس معلوم می شود ما کاری که دلمان می خواهد ، در قرآن هست ، در روایات هست ، معلّمین ما هم گفتند‌ ، همه گفتند کار خیر است ، ما هم می دانیم کار خیر است ، تصمیم هم می گیریم ، ولی نمی شود . برای اینکه این یک جا گیر است . اینجا را باید اصلاح کرد . باید فکّ رهن کرد . یعنی باید آزاد شد .

 

ضرورت آزادی نفس از قید اسارت

در دعای نورانی سیّدالشهداء (سلام الله علیه) در عرفه ، یکی از چیزهائی را که از ذات أقدس إله مسئله کردند ، شما هم إن شآءَ الله مسئلت می کنید ، ما هم مسئلت می کنیم امروز این است که عرض می کنیم : خدایا ! وَ فُکَّ رِهانِی (29). چه مسائل مالی و دِین و اینهائی که داریم ، فکّ رهن بکن . توفیق بده دیون ظاهری ما ادا بشود . توفیق هم بده که دیون باطنی ما ادا بشود . إنَّ دِینَ اللهِ اَحَقُّ أنْ یُقضی .

کسی که آمده حضور وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء) ، دربارة حج سئوال کرده ؛ مادرم یا پدرم ، اینها بالأخره مستطیع بودند ، مکّه نرفتند ، الآن وظیفة ما چیست . فرمود به اینکه : از مال او ، از اصل مال او باید یک مقداری پول بگیرید ، برای او حج ادا کنید ، چرا ؟ إنَّ دِینَ اللهِ اَحَقُّ أنْ یُقضی . معلوم می شود حقوق الهی ، دیون الهی است دیگر ! اگر کسی یک تکلیفی را انجام نداد ، بدهکار است . خوب بدهکار را گرو می گیرند دیگر .

ما اگر تکالیف الهی را انجام دادیم ، بدهکار نیستیم . وقتی بدهکار نبودیم ، آزادیم . این می شود « فکّ رهن » . آنوقت آدم یا چیزی را تصمیم نمی گیرد ، یا اگر تصمیم می گیرد ، به خوبی انجام می دهد . تصمیم گرفتم که به مقام فلان عالم الهی منطقة خودمان برسم ؛ آدم توفیق پیدا می کند ، می رسد . تصمیم گرفتم که نه کسی را بازی بدهم ، نه بازی کسی در من اثر کند . درس را برای بازی دادن نخوانم ، برای القاب نخوانم ، برای این نان و نام نخوانم ، اینها را تأمین می کند .

ما بارها در جمع برادرها عرض کردیم که خدای سبحان یک اعلان عمومی داد . فرمود : تمام مار و عقرب های عالم عائلة من اند ، و من هم مسئول ام اینها را اداره کنم ! مَا مِنْ دابَّهٍ إلا عَلَی اللهِ رِزقُها (30). هیچ ماری نیست ، هیچ عقربی نیست ، هیچ حرام گوشتی نیست ، هیچ حیوان دریائی یا صحرائی نیست ، فرمود : همة اینها عائلة من اند . من مسئول ام اینها را اداره کنم . من روزی اینها را می رسانم .

حالا یک وقتی یک کسی از دهن دیگری یک چیزی را می گیرد ، جهنّم برای اوست و مبارزات و جهاد و اینها هم درش هست . این کار شارون است و بوش است و امثالُ ذلک . ولی بالأخره فرمود : من کارم را انجام می دهم . اینکه فرمود : من کارم را انجام می دهم ، شما دست تان باز باشد ، به دنبال این بازی ها نباشید ، برای همین است .

و الآن هم مثل سابق نیست . سطح سواد خیلی بالا آمده ، سطح معلومات خیلی بالا آمده ! هم خیلی ها کتابهای فارسی را می خوانند ، هم کتابهای عربی را خیلی ها می خوانند . معیار میانی الآن علامة طباطبائی و علامة امینی و این بزرگان اند . اینها معیار میانی اند تازه !‌

یک وقت است یک استعداد قوی خدا به کسی نداد ، آن هم مصلحت است . به همان اندازه خدای سبحان از او مسئولیّت می خواهد . ممکن است در معاد یک کسی که عالم روستا شد ، زحمت کشید ، دین مردم را حفظ کرد ، با اخلاص ؛ این اگر جلوتر از یک عالم حوزوی نباشد ، دنبال تر هم نیست ! این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که : اَلغِنا وَالفَقرْ بَعدَ العَرضِ عَلَی الله (31). کی توانگر است ، کی تهی دست است که دنیا معلوم نمی شود که ! در قیامت ممکن است معلوم بشود که آن عالمی که در روستا با اخلاص عمل کرد ، اجرش اگر بیشتر از فلان استاد حوزوی نباشد ، کمتر نیست . این به عِندَ المُنکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ بر می گردد ، به اخلاص بر می گردد ، به صفای باطن بر می گردد ، به اینکه برای کی دارد کار می کند و چی را دارد می بیند بر می گردد . هزارها امّا و اگر دارد .

 

 


(1) کافی / جلد 3 / صفحة 265 ـ بابُ فَضلِ الصَّلاه

(2) سورة ق / آیة 16 ـ با تلخیص

(3) سورة حدید / آیة 4

(4) مفاتیح الجنان / دعای کمیل

(5) سورة عنکبوت / آیة‌ 69

(6) سورة نساء / آیة 108

(7) سورة فجر / آیة 14

(8) مُنیه المرید / صفحة 123

(9) من لا یحضره الفقیه / جلد 4 / صفحة 380 ـ مِنْ اَلفاظِ رَسُول الله (ص) اَلمُوجِزَه الَّتِی لَمْ یُسبَقْ إلَیها

(10) سورة علق / آیة 5

(11) سورة نحل / آیة 53

(12) مفاتیح الجنان / دعای کمیل

(13) مفاتیح الجنان / دعای کمیل

(14) سورة زمر / آیة 9

(15) سورة آل عمران / آیة 103

(16) سورة فاطر / آیة 28

(17) بحار الأنوار / جلد 95 / صفحة 218 / باب 2 ـ أعمالُ خُصُوصِ یُومِ عَرَفه وَ لِیلَتِها ( دُعاءُ العَرَفه )

(18) سورة بقره / آیة 3

(19) مکارم الأخلاق / صفحة 457 ـ اَلفضلُ الرابِع مِنْ مُوعِظَهِ رَسولِ الله (ص)

(20) بحار الأنوار / جلد 41 / صفحة 16

(21) کافی / جلد 1 / صفحة 98 ـ با تلخیص

(22) بحار الأنوار / جلد 95 / صفحة 226 / ( دُعاءُ العَرَفه )

(23) سورة الرَّحمن / آیه 46

(24) سورة نازعات / آیات 40 و 41

(25) سورة قمر / آیة 54

(26) سورة قمر / آیة 55

(27) سورة طور / آیة 21

(28) سورة مدّثر / آیة 38

(29) بحار الأنوار / جلد 95 / صفحة 219 / ( دُعاءُ العَرَفه )

(30) سورة هود / آیة 6


(31) نهج البلاغه / کلمات قصار /