امام علی علیہ السلام

پاره ای از سخنان امام مظلوم علی علیه السلام که در مواضع گوناگون و به مناسبتهای مختلف ابراز داشته است:

ـ امـام عـلـى عـلـیـه السلام از آن زمان که خداوند محمد صلى اللّه علیه و آله را مبعوث کرد روى خوشى و آسایش را ندیدم ، خدا را شکر به خدا سوگند در کوچکى در بیم و وحشت به سر مى بردم و در بزرگى در جهاد و مبارزه .

ـ از همان زمان که پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله رحلت کرد هنوز مظلومم .

ـ هیچ کس به اندازه من سختى ندیده است .

ـ من فکر مى کردم که والى بر مردم ستم مى کند اما اکنون مردم بر والى ستم روا مى دارند.

از هـمـان زمـان که مادرم مرا زاده مظلوم بوده ام تا آن جا که وقتى عقیل چشم درد مى گرفت مـى گـفت تا به چشم على دارونچکانده اید به چشم من نباید بچکانید و آنها هم به چشم من دارو مى ریختند در حالى که چشم درد نداشتم

ـ در نامه اش به معاویه ـ : و گفتى که مرا چون شتر مهار شده مى راندند تا بیعت کنم به خدا قسم که خواسته اى نکوهش کنى اما (درواقع ) ستوده اى و خواسته اى (به پندارت ) مرا رسوا سازى لکن خـودت رسـوا شـدى مـظـلـوم بـودن براى مسلمان عیب و عار نیست تاآن گاه که در دین خود گرفتار شک و تردید و در یقین خود دودل نباشد.

ـ از هـمـان زمـان که مادرم مرا زاده مظلوم بوده ام تا آن جا که وقتى عقیل چشم درد مى گرفت مـى گـفت تا به چشم على دارونچکانده اید به چشم من نباید بچکانید و آنها هم به چشم من دارو مى ریختند در حالى که چشم درد نداشتم .

ـ به آن حضرت گفته شد تو به این امر (خلافت ) حریصى ، فرمود: به خدا قسم که شما آزمندترید و دورتر (نالایقتر) و من سزاوارترم و نزدیکتر (لایقتر و شایسته تر یا در خویشاوندى با پیامبر نزدیکتر) هـمـانـا حق خود را طلب کردم و شما مانع رسیدن من به آن مى شوید خدایا! من در برابر قریش و یـاوران قـریش از تو یارى مى طلبم ، زیرا آنان پیوند خویشاوندى مرا بریدند،منزلت والاى مرا خرد شمردند و براى ستیز با من بر سر امرى (خلافت ) که از آن من است همداستان شدند.

ابـن ابـى الـحـدید مى نویسد: اخبارى همانند این گفتار از آن حضرت علیه السلام به تواتر رسیده است از جمله :.

ـ از زمانى که خداوند جان پیامبر خود را ستاند تا روزگار این مردم همواره مظلوم بوده ام .

ـ بـار خدایا! قریش را خوار و ذلیل گردان که آنان مرا از حقم محروم کردند و امر مرا (خلافت ) را به زور از من ستاندند.

ـ خـدا قـریـش را کـیـفر دهد که حق مرا به ستم گرفتند و حکومت فرزند مادرم را از من غصب کردند.

ـ شـنید کسى فریاد مى زند: به من ستم شده است ! حضرت فرمود: بیا تا با هم فریاد زنیم ، زیرا که من نیز همواره مظلوم بوده ام .

ـ او مى داند که جایگاه من نسبت به آن (خلافت ) همچون محور آسیابم نسبت به سنگ آسیا.

ـ میراث خود را به تاراج رفته مى بینم .

ـ آن دو ظرفهاى ما را واژگون کردند و مردم را بر گرده ما سوار نمودند.

ـ مـا را حـقى است که اگر بدهند آن را مى گیریم و اگر ندهند بر پشت شتر مى نشینیم هر چند شب به درازا کشد.

ـ همواره از من به بخل ستانده اند و از آنچه مستحق و مستوجب آن هستم محروم بوده ام .

ـ امام على علیه السلام در نامه اش به عقیل : قریش را بگذار تا در گمراهى بتازند آنان در جنگ با مـن هـمـداسـتـان شدند چنان که پیش از من در جنگ با پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله همصدا گشتند خدا قریش را کیفر دهد که پیوند خویشى مرا برید و حکومتى را که از آن فرزند مادرم بود از من ربود.