حضرت زینب علیها السلام

 ساغر محبت (جذبه عشق)

 نوافل و مقام ولایت

 امانت های خداوند در دست زینب

 ودیعه ای دیگر

 

بزرگی هر کس را می توان از بزرگی مسؤولیت هایش باز شناخت و آن مسؤولیتی که به عهده عقیله هاشمین بود؛ نسخه ی بدل رسالت و پیام آوری بود. تمام شامات دین ورزی خود را مدیون زینب اند. همچنان که روح مودّت آل رسول و رواج مکتب تشیع در آن بلاد بر اساس روشنگری های اوست.

این مسؤولیت سنگین ویژگی های فوق العاده ای می طلبد که همه آن ها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری حضور دارند. بدون این خصایص به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری که فقراتی به صلابت کوه می طلبد، امکان پذیر نیست.

 ساغر محبت (جذبه عشق)

اولین و مهم ترین این صفات محبت و عشقی وافر و بی کرانه به ذات احدیت حق است که بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند تا در مقام نفوذ و خرج ساختن خود سخاوت بی حدی نشان دهد. این مقام که در قدیسین عالم و واصلین؛ همان مقام فنای فی الله است، آن توانمندی است که در همه ی لحظات ایشان را مهیای فداکاری و ایثار می نماید.

ودایع دیگر هم این ها نیز همه در مواریث نبوت و اموال اختصاصی اهل بیت (ع) مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمهء زهرا است که علائم صراط مستقیم در خاندان نبوتند. حیطهء پاسداری زینب (ع) هستند.

بدیهی است که این مقام یعنی محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رؤیت جمال حق است که این شیدایی را با جان آنان در می آمیزد و سبویشان را لبریز از شوق می کند، اما در مکتب رسولان الهی این محبت علایمی دارد که مهم ترین آن ها اطاعت از فرامین اله  است؛ ) قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی 1

مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان در اعضا و جوارح خود را نشان می دهد، موجب تقرب است. به عبارت دیگر؛ شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهی و ترک حرام می دهد. در این میان کسانی  اهل نافله اند یعنی آنچه را که برایشان فرض و واجب نیست، با اعمالشان در هم آمیخته و انگیزه ی الهی مضاعفی آنان را به راه های زیباتر تقرب می خواند.

 نوافل و مقام ولایت

نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است 2 و از روی تفضل و تبرع انجام می شود ) وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ 3 (از این روی خداوند اعطای یعقوب را نافله می نامد ) وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً 4 دین سرشار به ترغیب از نوافل فردی و اجتماعی است و زینب تمام این کمالات را یک جا دارد. کدامین انسان را می توان یافت که بیش از این «بانوی گرامی» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کس تا آن جا که رمق به تن و سو به چشم و قدرت در کام دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟

حضرت زینب

او همان نیست که خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد؟ و مواساة را در حق امام عصر خویش تا بدان جا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از حریم وی قرار داد؟ او همان نیست که شب مبارزه، به سان یک فرماندهء حازم و دوراندیش حتی در اندیشهء امتحان سربازان هم به سر می برد؟ و در تمام مسیر سفر سایهء سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکنده تا چکاچک شمشیرهایشان کودکان مصیبت زده را نلرزاند؟

آری اوست که پسر تمام تازیانه ها و زخم خورده ی تمام شماتت هاست، و آیا با هزار و یک عذر موجه نمی توان از هجمه ی این همه وظیفه ی توان سوز رهایی یافت؟

این همه نافلهء فردی و اجتماعی فقط با جاریِ محبت و خلوص الهی تفسیر می شود و دیگر هیچ. آن همه محبت که از زلال معرفت سرچشمه گرفته و این همه نافله است که زینب را «ولیة الله» کرده است.

مقام ولایت که از آن انسان کامل و تحفه ی باریافتگان ساحت یقین است در مراتبی از جلوه های خود امکان تصرف در تکوین را به ولی خدا می دهد. از این گونه تصرفات در جریان حادثه، بسیار از حضرتش دیده شد.

گاهی دست ملکوتی اش تسلای امامی می شود 5 و گاه فرمان سکوتش نفس ها را از شماره می اندازد.6 و گاهی دیگر به زمین مأموریتی می دهد که ضربه شصتی به دشمن قداره بند نشان دهد.7 در زمانی دیگر سامعه ی آسمانی اش ندای صبر از سر بی پیکر می شنود.8 و تمام این ها حاکی از مقامات بلند ولایت بی بی است.

در مرحلهء ولایت باطنی شعاع نور وجود اوست که زمان را در نوردیده و همه را به تطهیر در کوثر حسینی دعوت می کند و صلابت گفتار اوست که پژواکش در فراز و نشیب تاریخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است.

همه کس در جاذبهء هدایت باطنی اش قرار دارند و ناقص گفتار و رفتار در راه مانده ها به کمال گفتار و رفتار او تکمیل و تتمیم شده است.

 امانت های خداوند در دست زینب

زینب کبری صاحب ودایع بیشماری شد و ذخایر عظیمی از ناحیه ی امام عصر او بدو سپرده شد که تا به آخر رسالتِ خود، می بایست در حفظ آن ها بکوشد. ودایعی که جان مایهء آدمی هم باید در مسیر حفا‌ظت از آن ها سپر گردد.

گوهر لازم این امر به تشخیص ولیّ عصر او، در زینب وجود داشت. اولین و مهم ترین این ودایع، امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.

خبرنگاران عاشورایی آن مقداری که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حمیدبن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه ی امام (ع) استناد جست. 9

غارتگران پس از آن که شاهد ذبحی عظیم بوده اند، دیگر هیچ منکری برایشان ناشدنی نمی نمود و کشتن امامی در بستر و زنی  که محافظ وی بود؛ برایشان ابداً ناگوار نمی آمد.

حفظ این ودیعه است که زینب ِداغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است، شیری می سازد که فقط با آتشین ِ کلام خود می شورد و می خروشد.

راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ویژگی هایش به ما منتقل سازد، ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونه ای بود که همه نامردان شمشیر به دستِ وقیح را از کرده پشیمان ساخت، تمام شمشیرها را به غلاف ها برگرداند؛ آن چنان که مأمور شدند زینت آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.

در کوفه اما زینب یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل به او هیمنه ای علوی داده است؛ آن چنان که بدون هیچ گونه مصلحت اندیشی دشمن حقیر را با خواری بر زمین کوفته است.

منطق بی نظیر امام، دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه ی خواری خود را یک جا از امام  بستاند. آن هیمنه ی علوی که ذکرش برفت قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه ی رسالت را حفظ نماید. 10

تمام شامات دین ورزی خود را مدیون زینب اند. همچنان که روح مودّت آل رسول و رواج مکتب تشیع در آن بلاد بر اساس روشنگری های اوست

ودیعه ای دیگر

ودیعهء دیگر، "عزّت خاندان رسالت" است. مطالعهء تاریخ به خوبی نشان می دهد که یکی از نگرانی های حضرت سیدالشهدا علیه السلام صحنه های پس از شهادت و وضعیت اهل بیت علیهم السلام ؛ و مواجههء آن ها با مصیبت های بعدی است.

حضرت زینب

از این رو پس از شهادت قمربنی هاشم، خواهر را به حضور خواست و در پیشاروی وی همهء زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبهء  ایمانی خود سفارش نمود: «استعدوا للبلاء ... ولاتقولن بالسنتکم ماینقص من قدرکم» 11

حافظ این عزت زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام نمایان است که به گوشه هایی از آن می توان اشاره نمود:

صاحب خصایص زینبیه می نویسد: امام سجاد (ع) و زینب (س) در تمام طول سفر کلمه ای با دژخیمان صحبت نکرده و کلمات آن ها را جواب نمی فرمودند. اهل بیت (ع)؛ نیز با تأسی به حضرتش چنین کرده و حتی به بهانهء کام های خشک خود این عزت را به درخواست جرعه ای آب نیالودند.

گاه آدمی در این اندیشه فرو می رود که آن ناقه و بلکه آن کاروان و اصلاً آن قطعه زمین این همه ابهت و شکوه را چگونه بر گردهء خود می کشانید و خرامیدن اساطیری او را چگونه دوام می آورد!

در کوفه زنی را می بینی که آن چنان عزت حق را مثال است که تا فرمان او رسید که «صدقه بر ما حرام است»؛ کودکان و زنان خرما از حلقوم خود بیرون کشیدند. و باز او را می بینی که بی اعتنا وارد جلسه ای می شود که رعب حاکم بر آن مردان را لغزانده و عنان شجاعت را از  کفشان ربوده است. بی اعتنای آن قدر مشهود است که یک باره حیثیت پوشالی شان را به باد داده است:

_ من هذه المتنکره ؟ جوابی نمی شنود _ من هذه المتکبره ؟ جوابی نمی شنود. کیست به این ندا که از قعر تاریخ هر سال شنیده می شود، پاسخ دهد ؟ او بی مانندی است که خدایش ردای کبریایی بر قامتش پوشانده تا خون خود را در شریان حق طلبان جاری سازد.

مواریث نبوت

ودایع دیگر هم این ها نیز همه در مواریث نبوت و اموال اختصاصی اهل بیت (ع) مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمهء زهرا است که علائم صراط مستقیم در خاندان نبوتند. حیطه پاسداری زینب (ع) هستند.

 

نامه جامعه حوزه ـ شماره هشتم ـ ص 49 ـ فریبا علاسوند

 


1 ـ آل عمران (3): 31

2 ـ  راغب اصفهانی، المفردات، ص 503

3 ـ اسراء (17): 79

4 ـ انبیاء (21): 72

5 ـ  منتخب التواریخ، ص 293

6 ـ شیخ مفید، کتاب الامالی، ص 3667

7 ـ همان, الخصایص الزینبیه، ص 333، به نقل از میرالمذاب از مقاتل اهل سنت؛ زمانی که حضرت زینب(س) از شمر بن ذی الجوشن خواست که ایشان را از راه کم ازدحامی عبور دهد، آن ملعون با تازیانه ضرباتی به حضرت وارد نمود که باعث گردید آن معدن صبر و وقار به زمین امر کند: «یا ارض خذیه» و زمین شمر را تا کمر فرو برد

8 ـ  یا اختاه اصبری و احتسب فی مرضات الله

9 ـ منتخب التواریخ، ص 293 و نفس المهموم

10 ـ منتخب التواریخ به نقل از ارشاد مفید، ص 294

11 ـ نفس المهموم، ص 355