روشنفکری و دکتر شریعتی


نویسنده:عبدالحسین خسروپناه
‌ بیش‌ از صد سال‌ است‌ که‌ جوامع‌ مشرق‌زمین‌ با گذشته‌ی‌ قرون‌ وسطایی‌ و سیر تحولات‌ مغرب‌زمین‌ و انتقال‌ آن‌ به‌ جهان‌ نوین‌ آشنا شده‌اند این‌ بیداری، متفکران‌ مسلمان‌ را در روند نوگرایی‌ و پاسخ‌ به‌ پرسش‌های‌ متنوعی‌ از جمله‌ علل‌ انحطاط‌ و عقب‌ماندگی‌ قرار داد و جریان‌های‌ روشنفکری‌ را در کشورهای‌ اسلامی‌ ظاهر ساخت. شریعتی‌ از معدود شخصیت‌های‌ علمی‌ قبل‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ ایران‌ است‌ که‌ در جریان‌ روشنفکری‌ دینی، گام‌های‌ بلندی‌ برداشت‌ و در باب‌ چیستی، رسالت، ویژگی‌ها و آفات‌ روشنفکری، مطالب‌ فراوانی‌ را نگاشت. وی‌ دانشوری‌ دردمند، متدین‌ و بسیار پر جنب‌وجوش‌ بود. پرسش‌ از غفلت‌ و سیر قهقرایی‌ مسلمین‌ و توجه‌ به‌ غرب‌زدگی‌ و حضور دین‌ در عرصه‌ی‌ اجتماع‌ و نقش‌ و کارکرد دین‌ در زندگی‌ بشر و رابطه‌ تجدد و دینداری، از مهم‌ترین‌ دغدغه‌های‌ دکتر شریعتی‌ به‌ شمار می‌رود، به‌ همین‌ جهت‌ شناختن‌ و شناساندن‌ شریعتی‌ در این‌ عصر نیز از تکالیف‌ متفکران‌ می‌باشد و اینک‌ اندیشه‌های‌ آن‌ متفکر فرزانه‌ را در ابواب‌ ذیل‌ گزارش‌ می‌دهیم.

چیستی‌ روشنفکری‌ و ویژگی‌های‌ آن‌

روشنفکر از دیدگاه‌ شریعتی‌ به‌ انسان‌ خودآگاه‌ و متعصبی‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ جامعه، زمان‌ و زبان‌ مردم‌ خویش‌ را خوب‌ بشناسد و بینشی‌ انتقادی‌ داشته‌ باشد، به‌ همین‌ دلیل‌ لزوما فیلسوف‌ و دانشمند بودن‌ و نویسندگی‌ و هنرمندی‌ از اوصاف‌ لازم‌ و ضرور او به‌ شمار نمی‌رود، بنابراین‌ شریعتی‌ در تبیین‌ و توصیف‌ این‌ پدیده، به‌ دو نوع‌ حیثیت‌سلبی‌ و ایجابی‌ اشاره‌ دارد، در حیثیت‌ ایجابی، ویژگی‌های‌ ایجابی‌ و در حیثیت‌ سلبی، ویژگی‌های‌ سلبی‌ را بیان‌ می‌کند و اما ویژگی‌های‌ سلبی‌ روشنفکر از دیدگاه‌ دکتر شریعتی‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ است:
الف. تخصص‌ در علوم: «روشنفکر الزاما نه‌ فیلسوف‌ است، نه‌ دانشمند، نه‌ هنرمند و نه‌ جامعه‌شناس‌ و نه‌ سیاست‌مدار و به‌ تعبیری‌ نه‌ تحصیل‌کرده، بلکه‌ یک‌ انسان‌ آگاهی‌ است‌ دارای‌ جهت‌ اجتماعی، احساس‌ وابستگی‌ گروهی‌ و تعهد انسانی‌ در برابر این‌ گروه»1 «گمان می‌برند که‌ روشنفکر همان‌ دانشمند، فیلسوف، هنرمند یا تکنسین‌ است‌ که‌ اسلام‌ را با بینش‌ جدید علوم‌ و تمدن‌ امروز غربی‌ بنگرد، در صورتی‌ که‌ روشنفکر همانطوری‌ که‌ در اکثر نوشته‌ها یادآور شده‌ام، انسان‌ آگاه‌ مسوولی‌ است‌ اعم‌ از کارگر، کشاورز، دانشجو، نویسنده، هنرمند، دانشمند، بی‌سواد... که‌ از استعمار، استبداد، فاصله‌ طبقاتی‌ یا هر رنج‌ دیگر انسان‌ و مردم، رنج‌ می‌برد و خود را مسوول‌ ریشه‌کن‌ کردن‌ آن‌ می‌داند و به‌ دنبال‌ یک‌ ایدئولوژی‌ می‌گردد و یک‌ آگاهی، یک‌ ایمان»2 «روشنفکر نه‌ فیلسوف‌ است، نه‌ دانشمند، نه‌ نویسنده‌ و هنرمند، روشنفکر، متعصب‌ خودآگاهی‌ است‌ که‌ روح‌ زمان‌ و نیاز جامعه‌اش‌ را حس‌ می‌کند و بینش‌ جهت‌یابی‌ و رهبری‌ فکری‌ را داراست. این‌ آگاهی‌ و بینش، آگاهی‌ و بینش‌ ویژه‌ای‌ است‌ که‌ در مسیر تجربه‌ اجتماعی‌ و عمل‌ انقلابی، بیشتر تحقق‌ و تکامل‌ می‌یابد تا از طریق‌ تفکرات‌ مجرد ذهنی‌ و مطالعه‌ و تحصیل‌ مکتب‌های‌ فلسفی‌ و رشته‌های‌ علمی.»3
ب. زعامت‌ و حکومت: این‌ آگاهی‌ و شعور هدایتی‌ که‌ شاخصه‌ روشنفکر است، به‌ معنی‌ زعامت‌ و حکومت‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ معنی‌ حرکت‌ بخشیدن‌ و جهت‌ دادن‌ به‌ جامعه‌ است‌ که‌ هر روشنفکری‌ در قبال‌ آن‌ مسوولیت‌ فردی‌ دارد «کلکم‌ راع‌ و کلکم‌ مسوول‌ عن‌ رعیته»4 وی‌ در سخنان‌ خود ویژگی‌های‌ ایجابی‌ را به‌ شرح‌ ذیل‌ بیان‌ می‌کند:
1. آگاهی‌ و تعهد روشنفکر: «روشنفکر یک‌ انسان‌ آگاهی‌ است‌ دارای‌ جهت‌ اجتماعی، احساس‌ وابستگی‌ گروهی‌ و تعهد انسانی‌ در برابر این‌ گروه»5
2. ارتباط‌ مستقیم‌ روشنفکر با جامعه‌ خود و شناخت‌ مکاتب‌ و نظریه‌های‌ جامعه‌شناختی: «روشنفکر باید تنها بر نظریات‌ و فرضیات‌ کلی‌ علوم‌ اجتماعی‌ تکیه‌ نکند (اگر هم‌ بتوان‌ معتقد شد که‌ در علم‌ جامعه‌شناسی‌ می‌توان‌ به‌ دقت‌ و قاطعیت‌ علوم‌ دقیقه، مانند ریاضیات‌ و فیزیک، همه‌ جامعه‌ها و پدیده‌ها و روابط‌ و مسایل‌ پیچیده‌ و بی‌شمار اجتماعی‌ را براساس‌ قوانین‌ و اصول‌ متقن‌ و ثابت‌ و کلی‌ تحلیل‌ کرد و به‌ شناخت‌ و حتی‌ پیش‌نیاز قطعی‌ تاریخ‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ پرداخت) و از انطباق‌ واقعیات‌ محسوس‌ اجتماعی‌ بر آنها بپرهیزد و به‌ جای‌ آن‌ به‌ شناخت‌ مستقیم‌ جامعه‌ خویش‌ از طریق‌ بررسی‌ تاریخ‌ و تماس‌ یافتن‌ با اجتماع‌ و تفاهم‌ با توده‌ و یافتن‌ روابط‌ گروهی‌ و طبقات‌ و بررسی‌ نهادها و سازمان‌ها و فرهنگ‌ و مذهب‌ و خصایص‌ نژادی، ملی‌ و روح‌ اجتماعی‌ و حساسیت‌ها و کاراکترهای‌ قومی‌ و بنیادهای‌ اقتصادی‌ و طبقاتی‌ بپردازد بدین‌ معنی‌ که‌ برای‌ شناخت‌ مذهب‌ یا طبقه‌ مثلا بورژوازی‌ جامعه‌ی‌ خویش، به‌ جای‌ اینکه‌ تعریف‌ جامعه‌شناسان‌ یا نظر سوسیالیست‌ها را ترجمه‌ کند، خود با بینش‌ علمی‌ و روش‌ دقیق‌ منطقی‌ به‌ سراغ‌ مذهب‌ خود و تحلیل‌ طبقاتی‌ بورژوازی‌ جامعه‌ی‌ خود برود، یعنی‌ همان‌ کاری‌ را کند که‌ جامعه‌شناسان‌ یا سوسیالیست‌های‌ دانشمند اروپایی‌ کرده‌اند، این‌ است‌ که‌ تقلید، ترجمه، تحلیل‌ نظریات‌ و قضاوت‌های‌ جامعه‌شناسان‌ بر واقعیت‌های‌ موجود در جامعه‌ ما به‌ همان‌ اندازه که‌ مطرود، غیرعلمی‌ و ضدجامعه‌شناسی‌ است، آموختن‌ کار، بینش، آشنایی‌ با مکتب‌ها و نظرهای‌ جامعه‌شناسی‌ برای‌ بررسی‌ و تحقیق‌ مستقل‌ و مستقیم‌ جامعه‌ خویش، ضرور و اجتناب‌ناپذیر است، زیرا وقتی‌ می‌توانیم‌ از تقلید اروپایی‌ سرباز زنیم‌ و به‌ استقلال‌ فکری‌ و علمی‌ برسیم، که‌ شیوه‌ی‌ کار اروپایی‌ را بیاموزیم‌ و کارش‌ را درست‌ و دقیق‌ بشناسیم.»6
3. آگاهی‌ روشنفکر ایرانی‌ از جامعه، مذهب‌ و فرهنگ‌ اسلامی: «هر کس‌ روشنفکر است‌ باید مواد و مصالح‌ کارش‌ را از زندگی‌ اجتماعی‌ جامعه‌ی‌ خودش‌ و زمان‌ خودش‌ کسب‌ کند و مخالفت‌ با مذهب‌ به‌ وسیله‌ روشنفکر آگاه، جامعه‌ را از آگاه‌شدن‌ و بهره‌یافتن‌ از روشنگری نسل‌ روشنفکر و جوانش‌ محروم‌ می‌سازد. روح‌ حاکم‌ بر فرهنگ‌ اسلامی‌ براساس‌ عدالت‌ و رهبری‌ است، براساس‌ همه‌ اینها است‌ که‌ روشنفکر در این‌ جامعه‌ و در این‌ لحظه، برای‌ آزادکردن‌ مردم، هدایت‌ آنها، ایجاد یک‌ عشق، ایمان، جوشش‌ تازه‌ و روشنایی‌ بخشیدن‌ به‌ ذهن‌ها، اندیشه‌ها و آگاه‌ نمودن‌ مردم‌ از عوامل‌ جهل، خرافه، ستم‌ و انحطاط‌ در جوامع‌ اسلامی، باید از مذهب‌ آغاز کند، مذهب‌ به‌ معنای‌ این‌ فرهنگ‌ مذهبی‌ خاص‌ و این‌ برداشت‌ درست‌ و مستقیم، نه‌ آنچه‌ که‌ موجود است‌ و در برابرش‌ می‌بیند.»7
4. قدرت‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ منطقی: «روشنفکر کسی‌ است‌ که‌ با منطق‌ خویش‌ و بدون‌ تقلید، هر مساله‌ای‌ را که‌ در برابرش‌ طرح‌ می‌شود، تجزیه‌ و تحلیل‌ می‌کند و با این‌ تحلیل‌ منطقی‌ قضاوت‌ می‌نماید و بر اساس‌ این‌ قضاوت‌ تصمیم‌ می‌گیرد. به‌ عبارت‌ دیگر روشنفکر، یک‌ انسان‌ خودآگاه‌ است‌ که‌ هم‌ خود، هم‌زمان، هم‌جنس‌ و گرایش‌ جامعه‌ خود، هم‌ شرایط‌ موجود بیرونی‌ و درونی‌ خود را می‌شناسد و تاریک‌ فکر کسی‌ است‌ که‌ تصمیمی‌ که‌ می‌گیرد یا قضاوتی‌ که‌ می‌کند، براساس‌ تحلیل‌ منطقی‌ خودآگاهانه‌ نیست، بلکه‌ از طریق‌ تقلید است‌ (تقلید از فرد، زمان، جامعه، گروه‌ یا طبقه‌ای‌ و تقلید از آنچه‌ رایج‌ است). 8
5. دارای‌ بینش‌ انتقادی: «روشنفکر کسی‌ است‌ که‌ دارای‌ یک‌ بینش‌ انتقادی‌ است.»9 «اصولا روشنفکر در هر دوره‌ی‌ تحول‌ فرهنگی‌ و اجتماعی‌ یک‌ جامعه، هر گرایشی‌ داشته‌ باشد، به‌ هر حال‌ دارای‌ یک‌ «بینش‌ انتقادی» است، مقصودم‌ از این‌ تعبیر، این‌ است‌ که‌ اولا نسبت‌ به‌ «وضع‌ موجود» معترض‌ است‌ و در همین‌ حال‌ می‌کوشد تا آنچه‌ را که‌ در برابرش‌ «وضع‌ مطلوب» می‌داند، جانشین‌ آن‌ سازد.10
6. هدایت‌ و رهبری‌ پیامبرانه:«روشنفکران‌ ادامه‌ دهنده‌ کاری‌ هستند که‌ پیامبران‌ در تاریخ‌ بر عهده‌ داشته‌اند و این‌ سخن‌ قرآن‌ که‌ «و ما ارسلنا من‌ رسول‌ الا بلسان‌ قومه؛ هیچ‌ پیامبری‌ را جز به‌ زبان‌ جامعه‌اش‌ نفرستادیم» به‌ این‌ معنا است‌ که‌ آن‌ که‌ بیداری‌ و هدایت‌ مردم‌ خویش‌ را تعهد کرده‌ است‌ باید با زبان‌ آنان‌ سخن‌ گوید.»11 شریعتی‌ تاکید می‌کند که‌ معنی‌ با زبان‌ قوم‌ آشنا بودن‌ و با زبان‌ مردم‌ حرف‌زدن، فارسی، عربی‌ و عبری‌ نیست، بلکه‌ فرهنگ، روح‌ حساسیت‌ها، احتیاج‌ها، رنج‌ها، آرزوها و جو فکری‌ و روحی‌ و اجتماعی‌ یک‌ قوم‌ است‌ نه‌ اینکه‌ در کافه‌ هتل‌ پالاس‌ بماند و از توده‌ رنجبر بی‌خبر باشد و غیابا به‌ آنها ارادت‌ ورزد و وکالتا برایشان‌ تکلیف‌ تعیین‌ کند.12 روشنفکر نبی‌مرسل‌ نیست، امام‌ معصوم‌ نیست، آری، اما پس‌ از خاتمیت‌ و در غیبت‌ او، وارث‌ آن‌ رسالت‌ و این‌ امامت‌ است، ادامه‌ دهنده‌ی‌ این‌ راه‌ است. بنابراین‌ روشن‌ است‌ که‌ چه‌ باید بکند که‌ از راه‌ به‌ بیراهه‌ نیفتد.13 عالم‌ اسلام‌ یعنی«روشنفکر اسلام‌فهم‌ مسوول» که‌ در قوم‌ خود و زمان‌ خود، نقشی‌ نه‌ فیلسوفانه‌ ونه‌ عالمانه‌ و نه‌ ادیبانه‌ که«راهبرانه» دارد. ما می‌دانیم‌ که‌ نبوت‌ ختم‌ شده‌ است‌ و اکنون‌ او است‌ که‌ راه‌ انیبا را باید پس‌ از خاتمیت‌ وحی‌ دنبال‌ کند.
او راهبری‌ است‌ که‌ پیامش‌ را از انبیا می‌گیرد رسولی‌ است‌ که‌ رسالت‌رسولان‌ را به‌ ارث‌ گرفته‌ است‌ جبرییل‌ او محمد(ص) است‌ و کتابش‌ قرآن...یک‌ روشنفکر آگاه‌ مسوول‌ است‌ که‌ بار سنگین‌ رسالت‌ پیامبران‌ را بر دوش‌ دارد14 در اسلام، من‌ خاتمیت‌ را به‌ این‌ معنی‌ می‌فهمم‌ که‌ رسالتی‌ که‌ تا کنون‌ پیامبران‌ در میان‌ اقوام‌ بر عهده‌ داشتند از این‌ پس‌ بر روشنفکران‌ است‌ که‌ آن‌ را ادامه‌ دهند روشنفکرانی‌ که‌ نه‌ دارنده‌ اطلاعاتی‌ دریکی‌ از شعبه‌های‌ علوم‌اند بلکه‌ متفکرانی‌ که‌ از آن‌ «شعور نبوت» برخوردارند.15
7. تعهد انسانی‌ روشنفکر: «یکی‌ از خصایص‌ بارز روشنفکر این‌ است‌ که‌ «تعهد گروهی» وی‌ حلول‌ «وابستگی‌ گروهی» او نیست، بدین‌ معنی‌ که‌ وی‌ از نظر نژادی، ملی‌ و طبقاتی‌ به‌ هر گروهی‌ وابسته‌ باشد، تنها در برابر ملت‌ استعمار زده‌ وطبقه‌ استثمار شده‌ وانسانیت‌ متعهد است. چه‌ عامل‌ تعهد وی‌ «ارزش» است‌ نه‌ «سود» و منافع‌ مشترک.16
8. داشتن‌ پایه‌های‌ خاص‌ فلسفی‌ و نظری: «روشنفکر باید مکتب‌ اجتماعی‌ و جهت‌ مبارزه‌ و هدف‌های‌ خویش‌ را بر روی‌ پایه‌های‌ خاص‌ فلسفی‌ و نظری‌ قرار دهد.» برابری‌ انسانی، آزادی، عدالت، وحدت‌ طبقاتی‌ و مبارزه‌ باتبعیض، انحصارطلبی، غصب‌ و زور، حقایق‌ عام‌ وارزش‌های‌ مشترکی‌ هستند که‌ هم‌ منافع‌ اکثریت‌ افراد، گروه‌ها، اصناف، پیروان‌ مکتب‌ها و مذهب‌های‌ مختلف‌ و نیز اکثریت‌ مطلق‌ ملت‌های‌ جهان، با هر مرحله‌ تاریخی‌ و فرهنگی‌ در این‌ شعارها تامین‌ است.17

فرق‌ روشنفکر و انتلکتوئل‌ و آسیمیله

انتلکتوئل، مفهوما کسی‌ است‌ که‌ کار مغزی‌ می‌کند و در فارسی‌ من‌ آن‌ را تحصیل‌ کرده‌ ترجمه‌ می‌کنم، چه‌ امروز هیچ‌ انتلکتوئلی‌ نیست‌ که‌ تحصیل‌کرده‌ نباشد، اما اشتباها ما به‌ جای‌ آن، روشنفکر به‌ کار می‌بریم‌ که‌ هرگز درست‌ نیست، چه‌ میان‌ تحصیل‌ کرده‌ و روشنفکر، رابطه‌ تساوی‌ و ترادف‌ وجود ندارد، بلکه‌ به‌ اصطلاح‌ اهل‌ منطق، رابطه‌ آن‌ دو، عموم‌ و خصوص‌ من‌ وجه‌ است‌ یعنی: بعضی‌ از تحصیل‌کرده‌ها روشنفکرند و بعضی‌ از روشنفکران‌ تحصیل‌ کرده‌اند و بنابراین‌ نقیض‌ آن‌ نیز صادق‌ است‌ که‌ بعضی‌ تحصیل‌کرده‌ها روشنفکر نیستند و بعضی‌ از روشنفکران‌ تحصیل‌کرده‌ نیستند. آنچه‌ مسلم‌ است‌ این‌ است‌ که‌ روشنفکر، متفکری‌ است‌ که‌ به‌ آگاهی‌ رسیده‌ و در نتیجه‌ دارای‌ جهان‌بینی‌ باز و متحول‌ و قدرت‌ درک‌ و تحلیل‌ منطقی‌ اوضاع‌ و احوال‌ زمان‌ و جامعه‌ای‌ که‌ در آن‌ زیست‌ می‌کند، با احساس‌ وابستگی‌ تاریخی، طبقاتی، ملی، بشری‌ و بینش‌ و جهت‌ مشخص‌ اجتماعی‌ و ناچار حس‌ مسوولیت‌ که‌ همه، زاده‌ی‌ همان‌ آگاهی‌ خاص‌ انسانی‌ است، شده‌ است، خودآگاهی‌ و جهان‌آگاهی‌ و جامعه‌ آگاهی، این‌ آگاهی‌ عالی‌ترین‌ شاخصه‌ نوع‌ انسانی‌ است‌ که‌ در افراد تکامل‌ یافته‌تر متجلی‌تر است. این‌ آگاهی‌ فلسفه، علوم‌ طبیعی‌ و انسانی، هنر، صنعت، ادبیات‌ و دیگر رشته‌های‌ تخصصی‌ نیست.18
موضوع‌ کار انتلکتوئل‌ مانند تاجر و دهقان، کار بدنی‌ و تولیدی‌ نیست، موضوع‌ کارش‌ عبارت‌ است‌ از مجموعه‌ی‌ اندوخته‌هایی‌ که‌ از طریق‌ تعلیم‌ و تربیت‌ به‌ دست‌ آورده‌ است.19
انتلکتوئل‌ از ویژگی‌های‌ خاصی‌ برخوردار است. این‌ خصوصیات‌ عبارتند از:
1. مذهبشان‌ علم‌ است، سیانتیسم‌ است، یا به‌ عبارت‌ دیگر، علم‌پرست‌ هستند و به‌ قوانین‌ علمی‌ چنان‌ معتقدند که‌ تنها نتایج‌ حاصل‌ از علوم‌ را باور دارند و هر چه‌ علم‌ از تبیین‌ و توجیه‌ آن‌ عاجز باشد، منکرند.
2. با سنن‌ قومی‌ و اجتماعی‌ مخالفند.
3. با گذشته‌ کلا عناد و جنگ‌ دارند.
4. آینده‌گرا، نوپذیر و نوپرستند.