سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

مطالب راجع به برزک را در برزک نامه بخوانید.

مردم اگر احساس کنند پی گیر ها ضعیف است حضوری مطالبه خواهند کرد.

به گزارش روابط عمومی شهرداری امام جمعه برزک با اشاره به حادثه های دلخراش تصادف در جاده برزک که منجر به کشته و زخمی شدن هم وطنان در این جاده می شود خطاب به مسوولین گفت: باید مسوولین اولویت راه در شهرستان را مشخص کرده و جهت اجرا به استان و مرکز ارسال کنند و مجدانه پی گیر اجرای آن باشند. ادامه مطلب...



      

مدت‌هاست که ناقوس فروپاشی تمدن غرب و بویژه فروپاشی آمریکا به صدا درآمده و گوش‌ها صدای درهم شکستن استخوان‌های پوسیده غرب را می‌شنوند.

افول در لغت به معنی غروب کردن و ناپدید شدن است. البته عده‌ِای از آن برداشت افراطی کرده و هنگامی که از افول ایالات متحده سخن به میان می‌آید آن را مساوی با فروپاشی سریع و زودرس این کشور ظرف یکی دوسال آینده قلمداد می‌کنندو از این‌رو آن را غریب به ذهن و دور از واقع پنداشته و برای آن ارزشی قائل نیستند.

باید گفت نزدیک‌ترین واژه به افول اضمحلال است که حاکی از حل و نابود شدن بسیار تدریجی و آهسته است.تمدن‌ها و جوامع یک شبه به وجود نمی‌آیند، یک شبه رشد و پیشرفت پیدا نمی‌کنند و آقایی نمی‌یابند و به تبع انتظار افول و فروپاشی یک شبه و ناگهانی آنها نیز امری بعید و دور از ذهن است.

منظور از افول آن است که یک تمدن و یا جامعه روند نزولی پیدا کرده باشد و در مسیر پیشرفت و موفقیت و تکامل خود به سراشیبی رسیده باشد و شاخص‌های معنوی،اجتماعی،اخلاقی و فرهنگی آن روز به روز در حال عقب‌گرد باشد.کافی است اثبات شود خانواده در این جامعه رو به زوال است.عدالت تهدید و جرم و خیانت  و ظلم و تعدی در آن روبه افزایش است.

بدنیست در اینجای نوشتار به بیان زیبای مقام معظم رهبری اشاره شود که فرمودند:« امروز شما این‌را بدانید،من حالا دارم به شما می‌گویم شما آن روز را خواهید دید،آن روز ماها نیستیم اما شما جوان‌ها آن روز را خواهید دید که این تمدن بناشده برپایه غلط در گرداب دارد فرو می‌رود.دارد لحظه به لحظه در باتلاق پایین‌تر می‌رود و سقوط خواهد کرد بدون شک.همین غرور هم،همین تکبر ابلهانه و احمقانه هم یکی از عوامل همان سقوطی است که انتظاراینها را می‌کشد.این‌ها سقوط می‌کنند.یک هار و هورتی امروز می‌کنند اما در سراشیبی دارند حرکت می‌کنند خودشان هم ملتفت نیستند.البته هوشیارهاشان چرا.هوشمندانشان سالهاست فریاد می‌کشند،هشدار می‌دهند زنگ خطر!منتهی کیست که بشنود؟مستند.مست دو مستی در این‌هاست.مستی هواپرستی،مستی قدرت.آدمی که یک مستی داشته باشد نمی‌شود چیزی در مغزش فرو کرد.وقتی دومستی به سراغ کسی می‌آید که واویلاست»1

شاخص‌های افول این تمدن از دیدگاه مقام معظم رهبری را می‌توان در چند نکته بیان کرد:

-        تربیت انسان بی‌خشوع،انسان منقطع از خدا،انسان بی‌معنویت و انسان بی‌هویت

-       تربیت جوان مایل به بی‌بندوباری،نابرخودار از حیا،مایل به ارتکاب جنایت و تجاوز و تعدی

-       عرف و قانون شدن گناه و سرمایه‌گذاری و دفاع از آن

-       نداشتن مشکل در علم اما علم بدون هدایت و فضیلت،معنویت و انسانیت

-       داشتن علم ناظر به دنیا و غمض عین از آخرت

-       بی‌توجهی به معنویت و عدالت اجتماعی ،تبعیض نژادی،تبعیض جنسیتی،خانوداه‌های متزلزل،وجود قتل و غارت و خشونت،تجاوز جنسی به کودکان و زنان

-       همجنس بازی،دزدی،اعتیادبه الکلو انواع مواد مخدر،توریسم جنسی زنان و دختران،سقوط عاطفه و روی آوردن به عرفان‌های کاذب و نوظهور

اما آنچه مهم و متمایز است دانشمندان غربی نیز بر پیش‌بینی فروپاشی تمدن غرب صحه گذاشته‌اند که برخی نظریات تقدیم می‌شود:

اسوالداشپنگلر مورخ و فیلسوف آلمانی می‌گوید:حس قدرت‌طلبی که در زیر لفافه دموکراسی به فعالیت مشفغول است شاهکار خود را به‌چنان خوبی نشان داده که حتی وقتی مردم را به شدیدترین وضعی به بردگی می‌کشد اینان به قدری اغفال شده‌اند که تصور می‌کنندمعنی آزادی همین است وهرچه طوق اسارت تنگ‌تر می شود به نظر مردم چنین جلوه می‌مند که دایره آزادی وسیع‌تر شده است.

او اولین نشانه‌های تهی شدن درونی یک تمدن را تهی شدن آن از هسته اولیه و پایدار اجتماعی و کانون خانواده می‌داند و می‌گوید:مردان متمدن در فکر این هستند که برای زندگانی خود رفیقی پیدا کنند نه یک شریک زندگی و مادر برای فرزندان خود.

آرنولدتوین بی( 1975-1889)مورخ انگلیسی در اثر پرحجم دوازده جلدی خود با نام«بررسی تاریخ»عقیده دارد که همه نشانه‌های شکستگی تمدن غربی را از آخرین سال‌های قرن 17 میلادی مشاهده کرده است.

اوکتاویوپاز،نویسنده و فیلسوف غربی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال 1980 میلادی طی مقاله‌ای با عنوان«امپراتوری دموکراسی-آمریکا-در سراشیب سقوط»می‌نویسد:قراین متعدد حاکی از آن است که این جمهوری امپراتوری ساز پس از رسیدن به اوج روبه افول می‌رود.من چند سال پیش که به ایالات متحده رفتم آنقدر کتاب با موضع فروپاشی آمریکا دیدم که سرگیجه گرفتم.

و بالاخره یادمان نرود وقتی حضرت امام خمینی(ره)در نامه معروف خود به میخائیل گورباچف رئس جمهور اتحاد جماهیر شوروی آینده‌ای ناگوار و فرجامی ناخوشایند برای کمونیسم پیش‌بینی کرده بود هضم و باور آن برای خیلی‌ها دشوار بود .اما وقتی چندسال بعد استخوان‌های کمونیسم و سوسیالیسم شکست و اتخاد جماهیر شوروی یعنی قدرت برتر نظامی جهان فروپاشیددرایت وهوشمندی امام مورد تحسین قرار گرفت.

اضمحلال آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی شاید زودتر از آن زمانی اتفاق بیفتد که حتی برخی کارشناسان تخمین زده باشند.اگر واشنگتن سال 2040 یا 2050 را تاریخ انقضای «قرن آمریکا»می‌داند یک ارزیابی واقع‌گرایانه‌تر از روند امور عرصه داخلی و بین‌المللی نشان می‌دهد دوران آمریکا زودتر به سر خواهد آمد.

بر اساس اسناد موجود ایالات متحده آمریکا در حوزه نظامی در سال 2026 بعد از چین و در سال 2050 بعد از هند قرار خواهد گرفت.کاهش سهم واشنگتن در تجارت بین‌المللی،کاهش شدید نوآوری‌ها و اختراعات آمریکایی‌ها و نهایتا افول دلار به عنوان ارز بین‌المللی از طرفی و سقوط آمریکا به پله سوم صادرات تجاری جهان در سال 2008،قرار گرفتن آمریکا در چهلمین(دقت شود)رتبه در زمینه تکنولوژی و اطلاعات و اختراعات همه و همه نشان از افول است.

امروز در ایالت کالیفرنیا که مرکز دانشگاه‌های آمریکاست تعداد زندان‌ها از تعداد دانشگاه‌ها بیشتر است و اگر تا 30سال پیش در آمریکا کمتر از 50نمازخانه و مسجد وجود داشت امروز در آمریکا بیش از سه هزار مسجد وجود دارد.

ودرآهر این قسمت ما باید شکرگزار نعمت مکتب‌ انسان‌ساز اسلام ناب محمدی و ولایت اهل بیت (ع) و قران عزیز باشیم چرا که به برکت آنهاست که تا کنون توانسته ‌ایم سرافرازانه زندگی کرده و اسلام و تمدن عظیم اسلامی را به دست صاحب اصلی‌اش بسپاریم.که امر فرج بسیار نزدیک است«الیس الصبح بقریب»

بنابراین باید برای این امر عظیم آماده شویم و خود و جامعه خود را برای سکانداری جهان به دست ولی الله الاعظم(عج) آماده سازیم که خدای سبحان چنین اراده فرموده است:وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ قصص/5

و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست‏شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم.

 

1.بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار نخبگان جوان.12/06/1386





      

این روزها که بار دیگر توفیق درک ایام ماه محرم‌الحرام . سوگواری حضرت امام حسین (ع) را یافته‌ایم بیشتر از ایام به این جمله رسیده و آن را در ذهن مرور کرده‌ایم.جمله‌ای که در مورد آن عده‌ای تا آنجا جلو رفته‌اند که آن را حدیث قلمداد کرده و علمای علم حدیث نظرات کارشناسی خود را در این زمینه بیان نموده‌اند.و از طرفی دیگر عده‌ای نه از سر اغراض که کارشناسانه آن را مردود دانسته‌اند.در میان نظرات در باب این جمله به نظرم بیان عارف کامل حضرت امام خمینی(ره) کامل و جامع است.ایشان از این جمله با تعبیر « کلمه بزرگ» یاد می‌کند و بر حفظ معنای عاشورا و پیاده کردن نقش کربلا تأکید نموده است و می‌فرمایند: «این کلمه (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)، یک کلمه ‏بزرگی است...همه روز باید ملت ما این معنی را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم و همین‌جا هم کربلاست و باید نقش کربلا را ما پیاده‏ کنیم، انحصار به یک زمین ندارد. انحصار به یک افراد نمی‏شود. قضیه کربلا منحصر به یک ‏جمعیت هفتادوچند نفری و یک سرزمین کربلا نبوده، همه زمین‌ها باید این نقش را ایفا کنند.» صحیفه نور،ج 9،ص 202.

سید اهل شهیدان اهل‌قلم نیز تعبیری زیبا دارد:قرن‌هاست که کار از کار گذشته است... اما‌ ای دل، نیک بنگر که زبان رمز، چه رازی را با تو بازمی‌گوید: ‌کلّ ارض کربلا و کلّ یوم عاشورا. یعنی اگرچه قبله در کعبه است، اما فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ. یعنی هر جا که پیکر صدپاره تو بر زمین افتد، آنجا کربلاست؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت. و هر‌گاه که عَلَم قیام تو بلند شود عاشوراست؛ بازهم نه به اعتبار لفظ و استعاره. و اگر آن قافله را قافله عشق خواندیم در سفر تاریخ، یعنی همین.*کتابفتحخوننوشتهمرتضیاوینی 

گرچه در طول ایام سال توفیق قرائت زیارت عاشورا را انسان حتماً می‌یابد و به‌قصد رجا این جمله «وهذا یوم تبرکت به بنوامیه»می‌خواند .اما این روزها خود یوم تبرکت را درک کرده و پذیرش معنایی آن برای انسان دوچندان می‌شود.روزی که عرشیان در اقامه آن بر فرشیان سبقت جسته‌اند و انسان زمینی از درک آن تا حدود زیادی غافل مانده است که صدالبته دشمن قسم‌خورده انسان در این امر نقش بسزایی داشته و دارد.اینکه چرا هرروزمان عاشورا و هرجایمان کربلاست را امروزه نتوانسته‌ایم درک کنیم از عوامل متعددی نشاءت می‌گیرد .

اگر شانیت انسان را در دو بعد جسم و روح بپذیریم و بدانیم انسان صرفاً زمینی نمی‌تواند در باب روح سخن کند یکی از مبانی اختلاف را دست یازیده‌ایم.مدیریت انسان زمینی در شناخت و تجربه صرف باقی‌مانده و هر آنچه عقل و تجربه آن را ثابت کرد موردقبول و مداقه قرار داده و باعث شده درک جمله مدنظر ما را برایمان سخت کند.یکی از تفاوت‌های اصلی امروزه ما در باب دین همین است ک باید به دو مقوله اشاره‌کنم:

اول مدیریت تفکر زمینی بودن انسان که خود مقوله‌ای مجزا است و برای این موضوع باید جداگانه نوشتاری تنظیم شود.

دوم:از سختی کار طبابت روح شاید بتوان به این نکته اشاره کرد که مخاطب و مستمع در ایام محرم نیز خاص و ویژه است و از ویژگی‌های بارز آن عدم حضور مداوم در پای منابر و خطابه‌هاست.چه خیرخواهانه و چه بدبینانه به این موضوع نگاه کنیم واقعیتی غیرقابل‌انکار است که مستمع ما برنامه‌ریزی سالانه،ماهانه و روزانه خود را بر مبانی و اصولی می‌بندد که خیلی با مبانی دینی سازگار نبوده و در برخی مواقع ناسازگار است.از معاملات بانکی و اقتصادی امروزه تا سبک زندگی چیده شده برمبنای مدیریت و نه تربیت پر است از تناقضات و پاردکس هایی که بر اساس تعالیم دینی(اسلامی) و غربی به ما آموخته‌اند.

از ساعات کار و تلاش ما که شاید ناگزیر بر اساس مبانی غربی تنظیم تا خوراک و نوع نگرش ما به مسائل مادی،همه و همه ما را در مسیری قرار داده که گاهی به بن‌بست‌هایی رسیده که ناگزیر از سر اجبار تن به نظریات صرفاً معقولانه (آن‌هم بر اساس عقل معایش و سود و زیان اندیش نه عقل مااکتسب به الرحمن)داده و از آن گذر کرده‌ایم که نگوییم در همه موارد که در برخی از آن سر از ترکستان درآورده‌ایم.

لذت نفسانی که امروز در روضه‌ها و منابر و مجالس وعظ به دست انسان می‌رسد کافی نیست و نشان از عدم ملکه این خصیصه در روح انسان است که آنی می‌آید و می‌رود.از آن‌طرف دنیای غرب برای لحظه‌لحظه زندگی بشر لذت و کیف قرار داده است که جسم را به ارضاء برساند .حال آیا این مقدار حضورمان می‌تواند کافی باشد؟

امروز شناخت واقعی حادثه کربلا ،عوامل پدیدآورنده و مسائل بعدازآن خود مقوله‌ای است که چه دانشمندان و متفکرانی که سالیان متمادی روی آن کارکرده‌اند و هنوز شاید فقط دریچه‌های کوچکی از آن به روی ما گشوده شده باشد.البته که نقش نهادهای فرهنگی و حوزوی کارشناسان دینی نباید مورد غفلت قرار گیرد و فقط یک ره‌توشه برای مبلغان آن‌هم نه باکیفیت قبل که از سوی دفتر تبلیغات اسلامی به‌عنوان یکی از نهادهای متولی در این امر چاپ می شود را بتوان مکفی دانست.

اینکه هرروزمان باید عاشورا و هرجاهستیم برایمان کربلا باشد جمله گزافه‌ای نیست.شناخت شمر و یزید زمان و مهم‌تر از همه شناخت ابلیس که در پشت پرده چه برایمان تدارک می‌بیند را باید در این جمله جست.

 مبحثی که شاید ربط به موضوع بالا ندارد لیکن بسیار مورد سؤال قرارگرفته و باعث ایجاد شبهه در اذهان می‌شود و  شاید در حوصله این مقال نگنجد اما ناگزیر از طرح آن هستم عده‌ای بر این باورند که روحانی و طلبه علوم دینی در قبال یک منبر و روضه‌خوانی نباید وجه دریافت کنند .برای اثبات این ادعای خود امروزه متوسل به هزاران دلیل نادرست ازجمله عمل کشیشان مسیحی می‌شوند که چطور آن‌ها در قبال خدمات دینی وجهی دریافت نمی‌کنند و علاوه بر کار روزمره خود که از طریق آن به کسب معیشت می‌کنند در قبال وجوه دینی مردم نیز پاسخگو هستند.با ذکر مثالی بیان خود را کامل می‌کنم:امروزه انسان‌های شریف و قابل‌احترامی که به علم طبابت می‌پردازند در مقابل ارائه خدمات خود که به جسم مربوط است اخذ وجه دارند و هرچه این طبابت دقیق‌تر و حساس‌تر و جراحی پیچیده نیاز داشته باشدقطعا هزینه بیشتری پرداخت می‌شود که بابت استفاده از دستگاه‌های پیشرفته و طبابت حاذق است و این امری بدیهی و پذیرفته‌شده است.حال یک طلبه علوم دینی که باید عیناً به‌مثابه یک پزشک عمل نماید و عمر خود را صرف علوم مربوط به درمان روح انسان نماید چرا مورد سؤال قرار بگیرد؟مگر پیچیدگی‌های روح کمتر از جسم است؟(البته در این مقال نه هر فرد روحانی‌نما و نه هر نوع طبابتی منظور است).

 





      

در تاریخ 16 بهمن نوشته ای از جناب بهشتی(1) در اندر کمالات کاشان و کاشانی ها به دستم رسید که با دیدنش مشعوف و با خواندنش محزون شدم.بهانه ایشان تمجید از شخصیت بازیگر سینما سرکارخانم فاطمه معتمدآریا بود.این که ایشان اینقدر از کاشان شناخت داشته و تابحال رو نکرده بودند و الان به این بهانه یادشان آمده بود برایم جالب بود.

ایشان با هنرمندی و ظرافت تمام سعی کرده اند از این کلاه برای خود نمدی بسازند و فریبکارانه به افتخارات کاشانی ها دست یازیده و خواسته اند برای شخصیت مورد نظرشان کم نگذارند.

اینجانب نیز خواستم از همان منظر مد نظر ایشان ،جناب سید محمد بهشتی را برای همشهریان عزیزم معرفی کنم.نامبرده در نخستین روزهای استقرار نظام جمهوری اسلامی، به واسطه تجربیات خود در حوزه هنرهای تصویری، به صداوسیما فراخوانده شد. حضور او در صدا و سیمای جمهوری اسلامی تا زمان وزارت ارشاد محمد خاتمی تداوم و پس از آن برای پایه‌گذاری و اداره بنیاد سینمایی فارابی به خدمت در آن وزارتخانه مشغول شد.

سید محمد بهشتی، مشاور ارشد رئیس سازمان میراث فرهنگی در سال 1392با حضور در مراسم جایزه معماری بنیاد آقاخان، جایزه 250 هزار دلاری این بنیاد صهیونیستی را دریافت کرد. این مراسم با حضور کریم آقاخان (رهبر فرقه انحرافی اسماعیلیان نزاری آقاخانی) در شهر لیسبون پرتغال برگزار شد. آقاخان عنوان «حضرت والا» را از سوی ملکه انگلیس دریافت کرده است.

کریم آقاخان روابط صمیمانه‌ای با شیمون‌ پرز، بنیامین نتانیاهو و دیگر سران رژیم‌صهیونیستی داشته و دارد. علاوه بر این، سرکرده این فرقه مورد تکریم سران وهابی منطقه قرار گرفته و در حال گسترش مدارس بنیاد آقاخان با هدف ترویج سکولاریسم در خاورمیانه می‌باشد. برگزاری مسابقه معماری آقاخان با ظاهری فریبنده و تحت عنوان انتخاب طرح‌های برگزیده جهان اسلام برگزار می‌شود. اما مجریان این نمایش مضحک، هیچ اعتقادی به اصول اسلامی ندارند تا جایی که کریم آقاخان در مراسم امسال می‌گوید: ‌«گرچه ریشه‌های این مسابقه در توجه به وضعیت معماری اسلامی نهفته است، ولیکن این جایزه، خود را متعهد به روح پلورالیسم و تکثرگرایی می‌داند!»

عدم پذیرش فرقه انحرافی آقاخان در مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی به عنوان یک سند مهم است زیرا دیگر فرق اسلامی عضو، مسلمانی فرقه انحرافی اسماعیلیه آقاخانی را قبول نداشتند.کمترین کار این بنیاد را میتوان ترویج اسلام سکولا دانست که منابع آن در دسترس است.جالب‌تر اینکه،‌«نورمن فاستر»، معمار بریتانیایی نیز از اعضای اصلی کمیته راهبردی جایزه آقاخان می‌باشد. وی سرپرست پروژه تخریب مسجدالحرام و طراح برج‌های جنجالی‌«ابراج البیت» در کنار خانه خدا می‌باشد.

فعالیت های ایشان در عرصه سینما در این مقال نمی گنجد که خود مثنوی خواهد بود هفتاد من.

حال این جناب سید محمد بهشتی خواسته تا  از خانم معتمد آریایی دفاع کند که عملکرد این خانم را در سه نکته ذیل بیان میکنم:

1-    حضور خانم معتمدآریا در جشنواره کن در حالی که کشف حجاب کرده و هرگز بعد از این عمل شنیع نخواسته حتی توجیه کند.روبوسی با افراد نامحرم در روی سن و در ملاء دوربین های حاضر را نیز به آن اضافه کنید.

2-    سخن بسیار صریح و بی پرده ایشان در مورد ناکامی سینمای ایران بعد از انقلاب به علت حذف سه عامل سکس و خشونت و شراب

عجیب است که جناب سید محمد بهشتی در دفاع از سرکارخانم گفته:«خانم معتمدآریا هنرمندی ملی و جهانی است که در تمام طول فعالیت هنری خود از هر چیزی که شائیه ابتذال داشته باشد پرهیز کرده است»!!دم خروس را ببینیم یا قسم حضرت عباس!کشف حجاب و ...از مصادیق ابتذال نیست؟لابد تعریف جناب بهشتی از ابتذال چیزی دیگر است که باید حتما در محضر ایشان تلمذ نموده و واکاوی آن را به حضرت ایشان بسپاریم.

اگر ما بخواهیم آبروی سینمای ایران را فردی بدانیم که مصادیق بالا در مورد ایشان صادق و جای هیچ شک و تردیدی ندارد که بقول معروف کلاهمان در پس ابرهاست و امروز بعد از 37 سال از گذشت انقلاب جمهوری اسلامی ایران اینقدر واپس گرایی را چه توجیهی است؟

جناب سید محمد بهشتی شما در بخشی از نوشته خودتان اینطور گفته اید:«وازاین رو دلم می خواهد خانم معتمد آریا بداند که به این اعتبار از معنای کاشان و کاشانی آنانکه حرمتش را شکستند بی گمان کاشانی نیستند.»

شما در معرفی کاشان فراموش کرده اید که این شهرستان مفاخر دیگری هم دارد و آن 1690 شهیدی است که این شهر تقدیم نظام و انقلاب کرده است.بی شک این مفاخر از نگاه شما مصداقی نداشته که در نوشتار به آن اشاره نکرده اید اما بدانید این مفاخر ما هستند که اجازه حضور فردی که نسبت به مصرحات دینی هنجارشکنی می کنند را نمی دهند .خوب است بدانید دقیقا آنهایی که معترض به حضور بودند کاشانی بودند و برخی تصمیم گیران این حضور بی گمان کاشانی نبودند.

جناب آقای بهشتی:شما در نوشتارتان مومنین حقیقی را معرفی و تهمت زدن به خلق خدا را از بزرگترین کناهان می شمارید!کشف حجاب در نگاه دینی شما در زمره کدام گناه قرار دارد؟فرهنگ ایرانی راچه معنایی می کنید؟فرهنگی که در پس آن خدایی ناکرده هرزه گی و فساد و ابتذال موج می زند؟حاشا و کلا که مردم دارالمومنین کاشان آن را فرهنگ خود بدانند.

کاشان عروس شهرهای ایران شده چون دارالمومنین است .اربابان فضل و کمالش همه بر این متفق القول بوده و هستند که هنوز باباافضل ها و غیاث الدین جمشیدها و ...خونشان در رگهای کاشانی ها تسری دارد و خواهد داشت.چرا که به قول خودتان اسلام را در معنای ظاهری اش قبول نکرده اند و به باطن اسلام مشرف شده اند.  هرگز به خود اجازه نخواهیم داد کاشانیان نامدار که مایه فخر و مباهات نه تنها کاشانی ها بلکه ایرانیان بودند را مصادره و در نفع جریانی خاص استفاده کنید که این امر مذموم است و ناپسند.

 

 





      

مگه داریم؟مگه میشه؟

هم داریم و هم شده.ناخشنودی از اجرای قانون

این روزها اجرای حکم تخریب یک خانه باغ بهمراه باغ کشاورزی در برزک نقل محفل شده و باز هم برزکی ها دست به دامان معجزه طومار شده تا بتوانند احقاق حق کنند.

داستان از این قرار است که زمینی توسط کشاورز محترمی در دهه گذشته احیا و تبدیل به زمین کشاورزی با کاربری گل محمدی،درخت شده و امروز درختان زیادی با عمر 10 سال در آن وجود داشته اند.با توجه به غیرقانونی بودن این کار در چند سال گذشته چندید بار اخطار برای مالک آمده که به هر دلیلی ترتیب اثر داده نشده است.

ناکهان در این روزها سر و کله ماشین آلات و حکم قانونی پیدا شده و بدون این که مسولین شهر در جریان باشند حکم تخریب اجرا و علاوه بر تخریب منزل ساخته شده باغ نیز کن فیکون شده و حسرت و اشک بر دیدگان مالکی که دهها سال برایش خون دل خورده بود میماند.

این که غیر قانونی بوده است کاملا درست.اما نحوه اجرا به بدترین شکل ممکن انجام شده است.امام جمعه محترم برزک نیز در خطبه های نماز جمعه مورخه 3/11/94 به این مسئله اشاره و تصریح کردند که ما مخالفتی با اجرای قانون نداشته و نداریم و مطیع محض قانون هستیم.اما سوال ما این است که اولا در این ماجرا مثلثی خلاف قانون کرده که یک ضلع آن مالک است لیکن تمام خسارت باید بر دوش مالک باشد؟نهاد هایی که باید جلو این ماجرا را در همان سال های اولیه می گرفتند یا در اجرای حکم سالیان متعدد به بهانه گیر کردن پرونده در پیچ و خم به تعویق انداخته اند بر عهده کیست؟

بهرحال اتفاق بسیار بدی افتاد و آن قطع درختان مثمری که می توانست راه حل بهتری برای آن پیدا کرد تا قطع کردن آن. 





      

یکی از تحریفاتی که وارد جریان کربلا کردن وبه این بهانه قمه زنی رو اشاعه دادن اینه که عقیله بنی هاشم حضرت زینب سرشو به چوب محمل کوبیدهدر صورتیکه اصلا محملی در کار نبودهبرای اینکه اسرا رو تحقیر کنن حضرات سوار شتر برهنه کرده بودند.اعتراض هم میکنی میگن تو بحار اومده این روایتبابا علامه مجلسی در بحار ذیل این روایت نوشتن که مرسله یعنی اصلا سلسله روایان نداره.یا اینکه گفتند حضرت زینب و امام سجاد سر مبارک رو میدیدن گریه میکردندر صورتیکه تو تاریخ امده سر مبارک رو خولی برداشت بدو رفت...
 
یه سری اشعار سخیفی رو هم به حضرات نسبت دادند.
اشعاری که فاقد فصاحت و بلاغت هاشمیه که اصلا جمله بندی صحیحی ندارهمرحوم شیخ عباس قمی میفرمایند نسبت سرشکستن به عقیله بنی هاشم واشعار معروفه بعید است از عالمه غیر معلمه حضرت زینب که صاحب مقام رضا و تسلیم بودند.
حضرت زینبی که وقتی وارد قصر این زیاد میشن کوچکترین اثار شکست بر چهره مبارکشان نبود.
اصلا ابن زیاد ملعون تعجب میکنه برای شکستن حضرت عملیات روانی میکنه میگه خدا بواسطه گناهانتون خوب ازتون انتقام گرفت،که حضرت زینب شیون و گریه کننحضرت زینب جواب میدن چیزی جز زیبایی ندیدم.
وقتی حضرت امام سجاد حرفی میزنن کهابن زیاد عصبانی میشه میخواد به امام حمله کنه حضرت زینب میان جلو.
ابن زیاد از ترسش عقب نشینی میکنه.همچین زینبی رو دراین حد کوچیک میکنین؟حضرت متوجه هستند کوچکترین شکست اینجا یعنی هدر رفتن خون امام حسین.تو جنگ خودمون مادرای شهدا چه برخوردی میکردند.
یه کلیپی هست مادر شهید حزب الله پسرشو براش میارن یه قطره اشک نمیریزهخطاب به پسرش میگه گفتی لبیک یازینب؟کسی تو اتاق گریه میکنه مادر عصبانی میشه میگه کیه گریه میکنه بره بیرون ما جز برای اهل بیت گریه نمیکنیم... این برخورد یه زن عامیه، اونوقت شما با چه منطقی همچین کارایی رو به حضرت زینب نسبت میدین؟ قیامت چه جوابی دارین به حضرت بدین...

استاد علی اکبر رائفی پو  ر

برگرفته از سخنرانی از کوفه تا تهران





      

 

 یکی از راههای هدایت، چنان که در دعای شریف کمیل آمده است: «وسلاحه البکاء»، اشک، آه و گریه است که اسلحه درونی مؤمن است. بنابراین، اگر باطن مؤمن به سلاح اشک و ناله مسلح باشد، در مقابل خواسته‏های غضب و شهوت می‏ایستد و از آنها پیروی نمی‏کند .

انسان دارای بینش و گرایش است. از نظر بینش و علم، بسیاری از افراد امکان ترقی دارند؛ یعنی این استعداد در ما وجود دارد که خوب و بد را بفهمیم. این استعداد با درس و بحث شکوفاتر می‏شود. همه ما در مسئله فهم خوب و بد، در یک مرز مشترک قرار داریم؛ یعنی هم بدها را به خوبی تشخیص می‏دهیم و هم خوبها را.

انسانها در برابر بد و خوب گرایش یکسانی ندارند. ما به کارهای خوب گرایش کامل داریم.

اما در حوزه گرایش، ما انسانها در برابر بد و خوب گرایش یکسانی نداریم، ما به کارهای خوب گرایش کامل داریم و به کارهای بد هیچ گرایشی نداریم، پس بینش ما به بد و خوب یکسان است؛ اما گرایش ما به آنها این‏گونه نیست؛ برای مثال ما غذای خوب و بد یا سودمند و زیانبار را بهصورت یکسان تشخیص می‏دهیم و تشخیص ما درباره هر دو یکسان است؛ اما گرایش دستگاه گوارش ما به هر دو یکسان نیست، دستگاه گوارش غذای خوب را به راحتی هضم می‏کند؛ اما غذای مسموم را تحمل نکرده، با تهوع پس می‏زند. این رفتار در روح انسان هم وجود دارد. روح اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امانت و خیانت، و صدق و کذب را به صورت یکسان تشخیص می‏دهد؛ اما به همه اینها گرایش یکسان ندارد؛ یعنی به عدل، امانت و صدق گرایش دارد، به همین دلیل، وقتی کودکی برای نخستین بار دروغ می‏گوید، بدنش می‏لرزد؛ ولی هنگام راستگویی با شجاعت حرف می‏زند.

برای تنظیم دستگاه بینش و دانش (عقل نظری)، باید راههای برهانی، نظیر فلسفه، حکمت، کلام و عرفان را بپیماییم و برای تنظیم گرایش (عقل عملی)، باید کارهای عملی را پی ‏بگیریم.

«عقل عملی» همه تصمیم‏گیریهای گرایشی انسان را بر عهده دارد و کارهایی نظیر عزم، اراده، محبت، اخلاق، نیت و... را مدیریت می‏کند. اگر این مدیر به درستی تربیت شود، در برابر فتواهای عقل نظری خضوع می‏کند؛ یعنی برای انجام هر کار از عقل نظری فتوا می‏گیرد؛ ولی اگر این مدیر به درستی تربیت نشود، خودسری کرده، از مرکز فرهنگی خود که عقل نظری و دانش است، استفتا نمی‏کند و به عکس از زیرمجموعه خود که شهوت و غضب است، نظر می‏خواهد و بر اساس میل آنها عمل می‏کند. بدین ترتیب، عقل عملی دیگر مدیر نیست، بلکه شیطان است. برای آنکه این مدیر، هدایت شود، راههای فراوانی وجود دارد. یکی از راههای هدایت، چنان که در دعای شریف کمیل آمده است: «وسلاحه البکاء»، اشک، آه و گریه است که اسلحه درونی مؤمن است.

اما باید بکوشیم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شویم، چون نواختن، نرمش و اشک کاذب بهوجود می‏آورد

بنابراین، اگر باطن مؤمن به سلاح اشک و ناله مسلح باشد، در مقابل خواسته‏های غضب و شهوت می‏ایستد و از آنها پیروی نمی‏کند، در غیر اینصورت، طبق میل خشم و شهوت تصمیم می‏گیرد. برخی می‏گویند: من هر کار بخواهم انجام می‏دهم و به کسی کاری ندارم؛ یعنی این انسان از مرکز فرهنگی روح پیروی نمی‏کند و در پی ارضای خواسته‏های شهوت و غضب است. اگر عقل عملی کسی با دعا، مناجات و گریه سر و کار داشته باشد، نرمش صادق می‏یابد و از عقل نظر پیروی می‏کند و بر خلاف رضای خدا کاری انجام نمی‏دهد. خواندن و گفتن شعرها یا نثرهای دلپذیر، در نرمی عقل عملی بسیار مؤثر است.

موسیقی عرفانی ممکن است اشکی را به همراه بیاورد اما آن اشکی کاذب است.

ما باید بکوشیم از نواختن به خواندن اشعار منتقل شویم، چون نواختن، نرمش و اشک کاذب بهوجود می‏آورد. همان‏طور که خنده صادق و کاذب وجود دارد، گریه صادق و کاذب هم وجود دارد: گاه انسان با یک طنز ادبی ظریف می‏خندد که خنده‏ای صادق است. گاهی هم با قلقلک می‏خندد که کاذب و بی‏ارزش است. گریه هم این‏گونه است: گاه انسان برای مظلومیت امام حسینعلیه‌السلام گریه می‏کند. گاهی هم با مارش عزا، بی‏آنکه متوفا را بشناسد، اشک می‏ریزد که اشکی کاذب است. موسیقی ممکن است چنین خطری داشته باشد؛ یعنی اشکی کاذب به همراه بیاورد و ما خیال کنیم که در عقل عملی ما نرمش ایجاد کرده است. این مشکل موسیقی‏های به اصطلاح عرفانی است. سایر موسیقی‏ها هم مسلماً مخرب و مخدرند و موجب نافرمانی عقل عملی از عقل نظری می‏شوند و انسان را در دام گناه می‏افکنند. مرحوم الهی قمشه‏ای می‏فرمود: من شعری درباره نَیآزُردن مور سرودم که برخی آن را از شعر جناب فردوسی ظریف‏تر می‏دانند.

فردوسی فرموده است:

میآزار موری که دانهکش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

و مرحوم الهی قمشه‏ای می‏فرماید:

هرکس که دلی دارد یک مور نیآزارد

کان مور هم از دلبر، دارد اثری بر دل

سپس فرمود: زمانی به خراسان رفته بودم و در آنجا با انجمن ادبی خراسان ملاقاتی داشتم، در آن دیدار دو غزل از خود به آنها تقدیم کردم تا در اینباره که کدام غزل از جوانی و کدام یک در پیری سروده شده، داوری کنند و آنها کاملاً وارونه داوری کردند. گفتند: پس چرا شور و عشق در سروده ایام پیری شما بیشتر است. گفتم: باید به همین صورت باشد. شاعر هرچه پیرتر شود، عاشق‏تر می‏شود. در جوانی شور و عشقی خام دارد و در پیری می‏فهمد که معشوق حقیقی کیست.

انسان هرچه بالاتر می‏رود، حرفهایش عاشقانه‏تر و شورانگیزتر می‏شود. آن‏گاه همانطور که در قدم نخست نواختن را رها کرد، در گام بعدی خواندن را هم کنار می‏نهد. البته خواندن، اگر غنا نباشد، از بهترین نعمتها است. اگر می‏خواهید در بهشت از صوت خوش داودعلیه‌السلام (قاری بهشت) بهره‏مند شوید، باید از گوش خود مواظبت کنید تا هر چیزی را نشنود. در این صورت، در گام سوم به جایی می‏رسید که وقتی اشعار یا مطالب اخلاقی عرفانی را مطالعه می‏کنید، اشک از دیدگانتان جاری می‏شود.

منبع: پایگاه اطلاعرسانی بنیاد بینالمللی علوم وحیانی

 

 





      

فرانسیس فوکایاما نئومحافظه کار، پژوهشگر و تاریخ نگار ژاپنی الاصل و تبعه ی آمریکاست. وی با شخصیتی نیمه سیاسی ـ نیمه فلسفی دارای سابقه ی کار در اداره ی امنیت امریکا و نیز تحلیلگر نظامی در شرکت «رند» از شرکتهای وابسته به پنتاگون می باشد. وی در سال 1989 با نگارش مقاله «پایان تاریخ و واپسین انسان«(the End of History and the last man )که در سال 1991 با تفضیل بیشتر و به همین نام، به صورت کتاب چاپ گردید، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکایاما به دفاع تاریخی از ارزشهای سیاسی غربی برخاست و استدلال کرد که رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان می دهد که اجماعی جهانی به نفع دموکراسی لیبرال به وجود آمده است.

فوکایاما در کنفرانسی که در اورشلیم برگزار شد به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت. او در این کنفرانس که بازشناسی هویت شیعه نام داشت می گوید:

1.       «شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده ای است که دو بال دارد. یک بال سبز و یک بال سرخ ». این مطالب را وی در اوج پیروزی های ما در سال 1365 می گوید و ادامه می دهد: «بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی اوست چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد، امیدوار است و انسان امیدوار هم شکست ناپذیر است نمی توانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است فردی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور، دنیا را پر از عدل داد خواهد کرد»

بر اساس نظریه فوکایاما بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت خواهی است. او می گوید: « بال سرخ شیعه، شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است»شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهراگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی، اخلاقی و ... به آن نمی رسد. آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بعد سوم شیعه است می گوید:

1.       «این پرنده زرهی بنام ولایت پذیری بر تن دارد که آنها را شکست ناپذیر نموده است»در بین کلیه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت، فقهی است؛ یعنی فقیه می تواند ولایت داشته باشد. این نگاه، برتر از نظریه نخبگان افلاطون استفوکایاما معتقد است: «ولایت پذیری شیعه که بر اساس صلاحیت هم شکل می گیرد، او را تهدید ناپذیر کرده است» در توضیح فنا ناپذیری شیعه می گوید: « شیعه با شهادت دو چندان می شود. شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر می شود» و جنگ ایران و عراق را مثال می زند. سال 1364 می گوید: « این ها فاو را تسخیر کردند می روند کربلا را هم بگیرند، اینجا (قدس) را هم قطعاً می گیرند». پیشنهاد می کند که با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقف کنید.

وی پس از پایان جنگ، یک مهندسی معکوس برای شیعه و یک مهندسی صحیح برای خودشان نوشت. مهندسی معکوس برای شیعیان ایران این است که ابتدا ولایت فقیه را بزنیدتا این را نزنید نمی توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدی تجاوز کنید. وی نظریه ای با عنوان «میکروپولتیک میل ها و میکروفیزیک قدرت» ارائه می دهد و می گوید برای پیروزی بر یک کشور باید «میل مردم» را تغییر دهیم اگر میل مردم از شهادت طلبی، ایثار، جوانمردی و دهها عاملی که به عنوان فرهنگ شکل گرفته است به رفاه طلبی، غرب زدگی و ... تغییر نیابد مانند این است که آب در هاون می کوبید. این میل ها هم تغییر نمی کنند مگر این که ارکان یک قدرت از آن حمایت کند.

وی راه برخورد با این جریان را تضعیف ولایت فقیه می داند. او می گوید در صورت تضعیف ولایت فقیه، رفاه طلبی جای شهادت طلبی را می گیرد و پس از آن اندیشه عدالتخواهی و انتظار نیز از جامعه رخت بر می بندد.

فرآیند «فروپاشی ایدئولوژیک» در پروژه «ناتوی فرهنگی» یک اصل بنیادین دارد که در هر دوره تاریخی به شکلی ظهور

 می کند. او کلید این فروپاشی را «نابودی روحیه مقاومت» در میان ایرانیان دانست و گفت که «برای پیروزی بر یک ملت باید میل و ذائقه مردم را تغییر داد» و کافی است «شهادت طلبی این ها را به رفاه طلبی تبدیل کنید».

فوکومایا در آن کنفرانس اسرائیلی، «سینما» را یکی از ابزارهای این تئوری نامید که می تواند به «نابودی مقاومت شیعی» مدد رساند و از سینمای هالیوود خواست تا در تولیداتش به خلق فرهنگی، جایگزین برای «اسلام» بیاندیشد. حتی بعد ها در سال 2002 که «ریدلی اسکات» فیلم «سقوط شاهین سیاه» را برای پنتاگون ساخت، تحلیلگران گفتند که این فیلم بر اساس همان تئوری فوکایاما ساخته شده است.

فوکایاما در نظریه اش می گوید: «برابر اسناد تاریخی سال 2007 را سال رویارویی غرب با شیعه می دانیم. باید با برنامه دقیق شیعه را جمع کنیم و خودمان گسترش بیابیم».

در نبرد آرماگدون دو عنصر مقابل هم قرار می گیرند: جیززکرایس (الگوی مقدس) و آنتی کرایس (شیطان). از نظر آنها آنتی کرایس همان «سفیانی» و «جیززکرایس» همان «مهدی» است. فوکایاما می گوید: «ما هلالی داریم به نام هلال شیعه که از سوریه و عراق و عربستان می گذرد و تیری را در دست دارد که عقبه اش در قندهار است و به سمت قدس نشانه رفته است. در آرماگدون ما با این تیر مواجه هستیم. از قدس تا قندهار منطقه استراتژیک شیعه است» می گوید: «آمریکا باید افغانستان را اشغال کند تا این تیر نتواند از این طرف شلیک شود» فوکایاما در ادامه می گوید: «شما باید ولایت فقیه را بزنید، بعد اگر بپرسید چگونه می شود ولایت فقیه را زد؟ من می گویم در قانون اساسی آنچه موجب قوام و بقای ولایت فقیه است شورای نگهبان است اگر بتوانید این رکن را از قانون اساسی حذف کنید بخود ولایت فقیه هم در یک رفراندوم زده می شود! شما باید این فیلتر را از بین ببرید. شورای نگهبان هم جز با حمله به نظارت استصوابی از بین نمی رود.

ایشان می گوید: «اگر توانستید ولایت فقیه را بزنید بلافاصله پرنده شیعه افت می کند و سقف پروازش کاهش

می یابد و تیرهای شما به راحتی به او می خورد»؛ آن وقت میکروپولتیک میل های شما، اثر می کند، فنا ناپذیری و تهدید ناپذیری هم به طریق اولی از بین می رود. چنین جامعه ای از درون فرو می ریزد بدون این که یک تیر شلیک کنید. می گوید: اگر ولایت فقیه را زدید در گام بعدی، شهادت طلبی این ها را،به رفاه طلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را زدید خود بخود اندیشه امام زمانی، از جامعه شیعه رخت بر می بندد، این لاابالی گری ها و اباحه گری ها در جامعه گسترش می یابد.

در ادامه می گوید«شما باید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولایت فقیه بتراشید»برای این کار ایشان مکتب جدیدی به نام «اوانجلیس» عرضه کرد که قدمتش به 1989 بر می گردد یعنی شش ماه بعد از نظریه جدید آقای فوکومایا. آنها معتقدند عیسی ناصری خواهد آمد. هرچه دوباره طول و عرض و ارتفاع امام زمان هست به عیسی ناصری نسبت داده اند! گفته اند زمانی که دنیا پر از ظلم و جور شود عیسی ناصری خواهد آمد تا آن را پر از عدل و داد کند! بعد شبکه ای درست کردند به نام T . B . N که کارش تحلیل محتوای وقایعی است که در جامعه رخ می دهد وقتی سونامی در این منطقه رخ داد پرفسور هالدینگ زی (شاگرد فوکایاما) بیش از بیست ساعت تفسیر کرد که این یکی از علائم ظهور عیسی مسیح است. هر واقعه ای رخ بدهد می گوید این یکی ار آن نشانه هاست.

 





      

با سلام

در این روزها با توجه به اشتغالات فراوان و تحصیل و امور فرهنگی و مهم تر از همه آمدن شبکه های اجتماعی، به روز شدن وبلاگ کمی برایم سخت شده است.انشاله سعی کنم تا فاصله به روز شدن مطالب را به حداقل برسانم

در آستانه فرار سیدن ایام محرم الحرام هستیم و خدا را شاکریم اجازه حیات و تنفس در فضای محرم را بار دیگر به ما عطا نمود.از همگان التماس دعای خیر دارم. 





      

بدون شرح:

نمی خواهم تمام مشکل خبر زیر را به گردن کسی بیندازم اما در شمیرانات تهران یقین دارم زندگی ها بر اساس آن مولفه ای است که آقایان روشنفکر و شبه روشنفکر بر طبل آن مدت هاست می کوبند.زندگی بر اساس مد غربی و نگاه به ازدواج به سبک غرب نسخه ای است که بسیاری از اساتید محترم هم در دانشگاه از آن دفاع می کنند.بد نیست امروز نگاهی به محصول آن در تهران و برخی کلان شهرها انداخته و به دامن اسلام و سبک زندگی اسلامی برگردند.این اسب رها شده در سبک زندگی روز به روز غرق تان می کند.باور کنید.

درشمال وجنوب شهرتهران وضعیت آمارطلاق با یکدیگرمتفاوت است به گونه‌ای که نسبت طلاق به ازای هر100 ازدواج درشمیرانات57 وری23 درصد است.

دلیل بالا رفتن سن ازدواج تنها مسائل اقتصادی نیست و عوامل دیگری در آن اثرگذار است.

 

 





      
   1   2      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم